بزرگداشت 13 آبان: انقلاب دوم
چرا حضرت امام خمینی(ره) قاطعانه از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا حمایت کردند؟
«انقلاب دوم»
تسخیر سفارت آمریکا در تهران در سال ۱۳۵۸ توسط دانشجویان مسلمان یکی از وقایع مهم و سرنوشتساز در تاریخ ملت ایران و انقلاب اسلامی است؛ حادثهای که برآمده از زمینههای تاریخی خاص خود بود و با حمایت قاطع حضرت امام خمینی (رحمهالله) و تودههای ملت ایران روبهرو شد.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR ابعاد و اثرات این موضوع و چرایی «انقلاب دوم» نامیده شدن آن از سوی حضرت امام (رحمهالله) را در یادداشت زیر براساس بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی بررسی میکند.
حقیقتی که امام خمینی (رحمهالله) به آن پی برده بود
حضرت امام خمینی (رحمهالله) پس از واقعهی تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان مسلمان، این حرکت را «انقلاب دوم» نامیدند: «اینکه شنیدید امام این حرکت را انقلاب دوم نامیدند، بیمعنا نیست.» ۱۳۹۵/۸/۱۲ و «امام یک جوان نبود که شما بگویید «احساساتی شد و حرفی زد.» امام، آن پیر حکمت و مردِ حکیمِ دنیادیدهی مجرّب، با دید نافذ خود، آنطور از حرکت دانشجویان در آن روز تجلیل کرد. پس امام، به حقیقتی پی برده بود که این را گفت.» ۱۳۷۲/۸/۱۲ اما چرا حضرت امام (رحمهالله) اینقدر قاطعانه از این حرکت حمایت کرده و آن را انقلاب دوم نامیدند؟ در تبیین این موضوع به چند محور میتوان اشاره کرد:
۱. انقلاب ضدّ آمریکایی
اعتراض به سلطهگری دولت مستکبر آمریکا در ایران موضوعی نبود که صرفاً پس از پیروزی انقلاب اسلامی مورد توجه و تأکید امام (رحمهالله) قرار گرفته باشد، بلکه در کنار مقابله با استبداد، مبارزه با استعمار و مشخصاً نفوذ و دخالت آمریکاییها از ابتدای نهضت از سوی ایشان پیگیری میشد: «از سال ۱۳۴۱ مبارزهای همهگیر در ایران شروع شد. قبلاً هم مبارزه بود؛ امّا صنفی و کوچک بود… از سال ۱۳۴۱ تا سال ۱۳۵۷ -یعنی شانزده سال- این مبارزه ادامه داشت تا به پیروزی رسید. عزیزان من! این مبارزهی شانزده ساله اگرچه ظاهراً مبارزه با رژیم شاه محسوب میشد -چون اساساً رژیم شاه را آمریکاییها در سال سیودو بر سر کار آورده بودند و آنها پشتیبانیاش میکردند -اما در واقع یک مبارزهی ضدّ آمریکایی بود. آنها همهکارهی این کشور بودند. آنها به شاه قدرت بخشیده بودند. آنها پشتوانه بودند که او بتواند مردم را آنطور قتل عام و شکنجه کند.» ۱۳۷۳/۸/۱۱ در واقع اساساً دستگیری و تبعید امام خمینی (رحمهالله) در ۱۳ آبان سال ۱۳۴۳ بهدلیل اعتراض ایشان به طرح «کاپیتولاسیون و مصونیت آمریکاییها» بود: «امام عزیز ما، آن مرد یگانهی تاریخ ما، در مقابل طرح کاپیتولاسیون و مصونیت آمریکاییها -که آن روز در ایران همهکاره بودند- ایستاد و بهخاطر این اعتراض، روز ۱۳ آبان با حال غربت و تنهائی، بهوسیلهی مزدوران آمریکا از ایران تبعید شد… پس، وقتی در سال پنجاه و هفت مبارزه پیروز شد و انقلابِ پیروزمند به ثمر رسید، در حقیقت یک انقلاب ضدّ آمریکایی به ثمر رسیده بود.» ۱۳۹۰/۸/۱۱
۲. دشمنی و توطئهگری آمریکا برای نابودی انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی و علیرغم وجود سابقهای فاجعهبار از حضور و دخالت آمریکاییها در ایران و ظلم مستمر آنها به ملت، انقلاب، پیشگام برخورد با آنها نشد: «ما شروعکننده نبودهایم؛ اولِ انقلاب، آمریکاییهایی که دستگیر شده بودند، چند روزی نگه داشته شده بودند، امام فرمود با کمال مراقبت بروند به محل خودشان، سفارت خودشان؛ تا قبل از اینکه مسئلهی تسخیر سفارت پیش بیاید [آمریکاییها] در کمال امنیت اینجا زندگی میکردند؛ راحت میرفتند، میآمدند؛ و البته بدجنسی میکردند. ما شروع نکردیم، آنها شروع کردند؛ آنها از همان اول شروع کردند.» ۱۳۹۵/۳/۲۵ در طرف مقابل اما تلاش آمریکاییها ابتدا متمرکز بر جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی بود: «آمریکاییها چند روز قبل از پیروزی انقلاب، آدم فرستادند اینجا که شاید بتوانند یک کودتایی راه بیندازند و حرکت مردم را خنثی کنند که البته نتوانستند.» ۱۳۹۵/۸/۱۲ و پس از پیروزی انقلاب نیز دولت آمریکا توطئههای خود برای نابودی انقلاب نوپای اسلامی را با شدت تمام دنبال کرد. سفارت آمریکا در تهران به مرکز توطئه برای براندازی انقلاب ملت ایران تبدیل شده بود: «[آمریکاییها پس از پیروزی انقلاب اسلامی] رفتار شدیداً خصمانهای در پیش گرفتند. این سفارتی که بعد بهعنوان لانهی جاسوسی معرّفی شد -که واقعش نیز همین بود- به مرکز سازماندهی مخالفین و دشمنان انقلاب تبدیل شد که بروند آنجا دستور بگیرند و در بیرون، علیه انقلاب و نظام اسلامی همکاری کنند. آنها در سنای آمریکا، علیه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی مصوّبه گذراندند. تبلیغات آمریکایی در سراسر دنیا، تبلیغات بهشدّت خصمانهای علیه انقلاب و مردم بود که انجام میشد… محمّدرضا را که فراری ملّت ایران بود، در آمریکا پذیرفتند و بهعنوان یک میهمان پناه دادند. اموالی که در اختیار محمّدرضا قرار داشت، بالغ بر میلیاردها دلار میشد که در آمریکا سرمایهگذاری کرده بود… حتّی یک ریالش را به مردم ایران ندادند و نگه داشتند.» ۱۳۷۳/۸/۱۱
۳. خطرِ بازتولید وابستگی و سلطهگری
یکی از شگردهای استکبار جهانی برای کنترل و سپس هضم انقلابها در هاضمهی خود «نفوذ» و سپس بازتولید «وابستگی و استعمار» است: «اگر به تاریخ سی، چهل سال اخیر نگاه کنید، کشورها[ی انقلابکرده] را میبینید که به رژیم آمریکایی وابسته شدند. از چه راهی؟ یا از راه مرعوب کردن، یا تطمیع کردن، یا محتاج کردن و یا فشار وارد آوردن. انواع فشارها را روی این کشورها و ملّتهای مستقل وارد میکردند. آنها هم رابطه را بکلّی قطع نکرده بودند. سفیر هم بود، مسئولین آمریکایی هم بودند. وسوسه میکردند، میرفتند، میآمدند و حتّی دل رهبران انقلابها و رهبران ملّتها را خالی میکردند. آنها را میترساندند، مرعوبشان میکردند، و کسی که مرعوب شد، با اندک تشری میشود او را از میدان خارج کرد. این سرنوشتِ اگر نگوییم همه، اغلب انقلابها است. آنچه که ما از نزدیک دیدیم، آنچه در خبرهای همزمان در دنیا خواندیم یا چه قبل از انقلاب، چه دنبالههایش هم، بعضی در بعد از انقلاب دیدیم، همین بود. عامل این برگشتن چه بود؟ این بود که آن پیوند تحمیلی میان قدرت فائقهی حکومت متجاوز و مستبد آمریکا با این کشورها، منقطع نشده بود.» ۱۳۷۲/۸/۱۲
انقلاب دوم
با در نظر گرفتن این سه محور، به چرایی حمایت قاطعانهی حضرت امام (رحمهالله) از حرکت تسخیر لانهی جاسوسی و «انقلاب دوم» نامیدن آن، بهتر میتوان پی برد. حرکت تسخیر لانهی جاسوسی اوّلاً در ادامهی خط ضدّ استعماری و ضدّ استکباری نهضت امام خمینی (رحمهالله) بود: «امام را از خانهاش ربودند و در غربت کامل، او را در روز ۱۳ آبان سال ۴۳ از ایران تبعید کردند. پانزده سال بعد -پانزده سال، زمان زیادی نیست؛ مثل برق میگذرد- فرزندان امام، یعنی جوانان انقلابی دانشجو، در روز ۱۳ آبان رفتند لانهی جاسوسی آمریکا در تهران را تسخیر کردند؛ آمریکا را از ایران تبعید کردند.» ۱۳۹۰/۸/۱۱ ثانیاً امکان پیشبرد توطئههای دولت آمریکا برای از بین بردن انقلاب اسلامی را منتفی ساخت: «حرکت دانشجویان برای تسخیر سفارت، واکنش به اینهمه خباثت بود که پیروزمندانه اتّفاق افتاد.» ۱۳۹۵/۸/۱۲ و ثالثاً آخرین رشتهی ارتباط بین انقلاب و آمریکا را قطع کرد: «قضیّهی لانهی جاسوسی، این آخرین رشتهی ارتباط ممکن را بین انقلاب و آمریکا برید و قطع کرد. این، خدمت بزرگ و ذیقیمت را به انقلاب ما کرد.» ۱۳۷۲/۸/۱۲
نکتهی آخر اینکه علیرغم این مبارزهی تاریخی و پرثمر ملت علیه دولت مستکبر و سلطهگر آمریکا، دشمن از نفوذ مجدد و بازسازی سلطهگری خود ناامید نیست: «با نظام اسلامی دشمن است و میخواهد همان وضع قبلی برقرار باشد. میگویند که پنجرهها را باز کنید… بنده گفتم بله، پنجرهها را بگشایید که ما را که از در بیرون کردهاید داخل بیاییم؛ پنجرهها را باز کنید که ما بتوانیم راحت داخل بیاییم.» ۱۳۹۴/۰۸/۱۲ موضوعی که هوشیاری بیش از پیش مردم و مسئولان را ضروری میسازد.
گزارش نشست علمی پژوهشی "نقد و بررسی شبهات واقعه عاشورا"
نشست علمی پژوهشی با عنوان نقد و بررسی شبهات واقعه عاشورا روز دوشنبه مورخ 1400/06/08 با حضور استاد برجسته حجت السلام دکتر محمّد باقر پور امینی و با همکاری معاونت پژوهش مدرسه علمیه خواهران هاجر شهرستان خمین و جامعة المصطفی العالمیه واحد آشتیان به صورت مجازی برگزار و با استقبال خوبی از سوی طلاب و مدارس علمیه سراسر کشور مواجه شد.
در ابتدا دکتر پور امینی در پاسخ به کسانی که سعی دارند یزید را از ارتکاب قتل امام حسین علیه اسلام تبرئه کنند و شیعیان را متهم به قتل امام علیه السلام کنند که شیعیان امام خود را به کوفه دعوت کردند و او را کشتند! گفت: «این اتهام فرافکنی غیر قابل باوری است. چون در جایی نداریم که شیعه به عنوان مذهبی رسمی در کوفه مطرح بوده که بزرگان کوفه نامه ای نوشته باشند و از امام دعوت کرده باشند و خودشان هم کشته باشند. جریان وسیعی در کوفه دعوت کردند. شهید مطهری می فرماید که قیام امام حسین (ع) یک قیام چند ماهیتی است و صرفاً به خاطر دعوت مردم کوفه این حرکت آغاز نشد. اول: ایستادن در برابر حاکمیت ظلم و جور یزید که اصلا امام بیعت نکردند؛ دوم: امربه معروف وسومی؛ بعد در رمضان سال 60 ه.ق نامه های مردم کوفه مطرح شد. افراد شاخص شیعه هم اگر درر بینشان بود، آنهایی بودند که در کربلا حاضر شدند و جزء شهدای کربلا بودند. ولی از آنهایی که عمله ی یزید بودند و ستمگر شدند، یک نفر را نمیتوانیم نام ببریم که به تشیع شهره باشد. آیا شمر و عبید الله و ابن سعد را می توان شیعه تلقی کرد؟! سوابق کسانی را که در برابر امام حسین ایستادند را بررسی کنید».
استاد در ادامه فرمودند: «عمده مورخان مثل تاریخ طبری، ابن کثیر در البدایه و النهایه و ابن اثیر در الکامل دارند که دستور اولیه از طرف یزید به عنوان حاکم مطرح شد. یزید نامه نوشت به حاکم مکه، حاکم مدینه و ابن زیاد که از افراد خاصی یعنی حسین بن علی (ع)، عبد الله بن زبیر و عبد الله بن عمر را به زور بیعت بگیرند و … این نامه در تاریخ یعقوبی آمده است. ابن عساکر هم از نویسندگان عصر اموی است که اورده یزید در نامه امر به جنگ با حسین (ع) کرد و گفت اگر بر او ظفر یافتید او را نزد من بیاورید. به ویژه اینکه ابن عساکر در پایان نیز قاتلان سید الشهداء را لعن کرده است. در کامل ابن ثیر نیز به نقل از ابن زیاد آمده که حسین را کشتم به این دلیل که او بر امام خروج کرد. یزید مرا در دو کار مخیر کرد یا حسین (ع) را بکشم یا خودم کشته شوم.
فراتر از اینها افشاگریهای زینب کبری و امام سجاد (علیهما السلام) روشن کرد که در گام اول عبیدالله به صورت مستقیم و در گام دوم یزید به عنوان آمر و دستوردهنده اصلی عامل شهادت اباعبدالله (ع) بودند.
شبههی دیگری که دکتر امینی پور پاسخ دادند چنین است:
مگر نه اینکه امام حسین علیه السلام به علم امامت می دانستند چه وقایعی در انتظارشان است، چرا خانواده و زن ها و بچه ها را به همراه بردند تا به خاندان اهل بیت تعرض و ظلم شود و همه متحمل رنج و عذاب شوند؟
در پاسخ باید توجه داشت، سید ابن طاووس در لهوف که به ترتیب وقایع قبل از قیام، قیام و بعد از قیام عاشورا و برای زائران سیدالشهداء (ع) نوشته است، در بخش اول دارد: امام حسین علیه السلام خاندان خود را آوردند تا پیشگیری کنند از گروگان گیری ایشان و جلوگیری از حرکت اصلاحی امام. امام بیعت نکرد و اعتراضش را با همین بیعت نکردن اعلام کرد. از 28 رجب که امام از مدینه حرکت کرد و 5 ماه هم در مکه بودند، این موضوع روشن بود. نکته دوم: حضور در صحنه خاندان و حرکت از مکه در 8 ذی حجه که مسلم نامه داد که کوفیان آماده هستند. بله خیلی ها میدانستند و در دیدارها به روایت پیامبر اکرم (ص) استناد میکردند که حسین (ع) در کربلا به شهادت میرسد؛ اما حضور در صحنه خاندانی قرار است بمانند، هر چند رنج و سختی را تحمل کنند ولی این وقایع باید حفظ می شد و شاهدانی باید وقایع را میدیدند و ثبت می شد تا از تحریف ها جلوگیری شود. چون با سلطه اموی بر رسانهی عمومی راحت می توانستند بگویند، حسین (ع) تب کرد و کشته شد! چنانکه بسیاری از قضایا را تحریف کردند.
سپس ایشان به یک نمونه از این تحریفها اشاره کردند: «سعد بن عباده با خلافت ابوبکر مخالفت کرد؛ گرچه خودش هم ادعا داشت؛ به شام تبعید شد و او را کشتند. اطرافیان خلفاء سؤال کردند: سعد بن عباده چه شد؟ گفتند جنی ها او را کشتند. همچنین ابن ابی الحدید از استادش نقل میکند که: چرا علی بن ابیطالب (ع) اعتراض نکرد در روزهای اول؟ و بعد بیعت کرد؟ جملهای دارد که: او ترسید که جنی ها او را بکشند! به راحتی افراد را حذف میکردند و یک نسبتهای وارونه هم برای آنها قرار میداندند. همین وقتی که خالد بن ولید بعد از فوت پیامبر اکرم(ص) در آغاز خلافت ابی بکر به راحتی وارونه کردند. مالک بن نویره بعیت کرده بود با خلیفه اول اما او برای توجیه تعدیاش گفت او بر خلیفه شوریده است و سرش را بریدند و گذاشتند روی منقل و سوزاندند.
نکته سوم اینکه حرکت امام تا روز عاشورا حرکت تکمیل شده نبود. ماندگاری قیام به برکت حضور زینب (س) تا کوفه و از آنجا تا شام به همراه امام سجاد (ع) بود. اگر حرکت حماسی امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) را نداشتیم واقعا کربلا در کربلا می ماند.
شبهه سوم در رابطه با زیارت عاشورا است: زیارت عاشورا سندهای مختلفی دارد، بعضی اساتید میگویند در سند اصلی زیارت عاشورا در قسمت لعن اسم خلفای بنی امیه نیامده است: اللهم خص انت اول ظالم باللعن منّی… . لذا لازم نیست در ایام تبلیغ حج به زیارت عاشورای مفاتیح الجنان استناد کنید و نسخه ای را در زیارت عاشورا مورد استناد قرار دهید که اسم خلفا در آن نیامده باشد!
نکته یک: آیا فقط در عرصه عمومی که شیعه نیستند می خواهیم صحبت کنیم؟ یک نکته هم نسبت به باور ماست. اصولا در صدا و سیما زیارت عاشورا را کامل پخش نمی کنند چون بعد ملی و بین المللی دارد. اما این به معنای انکار زیارت عاشوراست؟ نه. به تصریح بزرگان شیعه و حدیثشناسان، علمای رجال، وثاقت سند زیارت عاشورا قطعی است و تأییدات غیبی هم دارد. نکته دیگر درباره نسخه زیارت عاشورای موجود است. اول منبع که این سند را دارد شیخ طوسی است. زیارت عاشورا در کامل الزیارات بن قولویه داریم که در فراز اللهم خص انت اول ظالم باللعن منّی… است. اول منبعی که این سند را دارد، مصباح المتهجد از شیخ الطائفه، شیخ طوسی است تصریح به همین زیارت عاشورای موجود در مفاتیح الجنان شده در صفحه 776: «ثم یقول: اللهم خص انت اول ظالم باللعن منی و ابدء به اولا ثم الثانی و الثالث و الرابع و العن یزید خامسا و العن عبید الله بن زیاد و ابن مرجانه و عمر بن سعد و آل ابی سفیان و آل زیاد و آل مروان الی یوم القیامه». بله نسخه دیگری از زیارت عاشورا در کانل الزیارات ابن قولویه است که عبارات و ادبیاتش در این فراز به گونهای دیگر است. این عبارت نسبت به باور خودمان است ولی از باب تقیه قرار نیست در جمع اهل سنت تصریح به اینها کرد. بیاناتی داریم که تعیین می کند که اولا کدام شخص است؟ الثانی کدام شخص است؟ ولی باور ما به عنوان مانیفست اصلی این است. بالاخره در تبلیغ بین الملل مقتضای حال و مقام را در نظر بگیرید. اینها باور قطعی ماست و قرار نیست به کسانی که سطح باورشان یک باور عمومی است و فقط به شهادتین اقرار دارند و تصویر عمومیشان همان خلفای سه گانه است و امیرالمؤمنین علی علیه السلام را به عنوان خلیفه چهارم می پذیرند. قرار نیست در مقام اول تمام این معارف خاص را به دیگران منتقل کنیم.
سؤالی دیگر که حجت الاسلام امینی پور پاسخ دادند آن است که:
علت عدم حضور همسر حضرت زینب علیها سلام در کربلا چیست؟
عبد الله بن جعفر در تاریخ شخصیت برجستهای است. سن ایشان از امام حسین (ع) بیشتر بود و بعد از شهادت امام علی(ع) به شدت مطیع امام حسن(ع) و امام حسین (ع) بود و بسیار آدم خیّری هم بود.
مرحوم مامقانی در تنزیه المقال می گوید: عبد الله بن جعفر نابینا بوده که مانع از حضور این شخصیت شده است.
پذیرفتن این مطلب سخت است چون عبدالله نامه ای می نویسد به امام حسین (ع) که از این راه که رفتی برگرد که ممکن است کشته شوید و اگر شما بروید روشنایی زمین خاموش می شود؛ شتاب نکنید. می گویند رفته بود پیش عمر بن سعید اشتر که امان نامه ای برای امام بگیرد که مرحوم مفید در کتابش صفحه 68 یا 69 دارند. یک توجیه دیگر آن است که به فرمان امام نشست تا از اموال امام و بقیه بنی هاشم حفاظت کند و نظارت داشته باشد.
بحث مریضی این شخص را نیز خیلی ها تأکید دارند. خودش ماند اما فرزندانش را فرستاد. فرزندانی که منسوب به زینب کبری (س) بودند. به هر حال ایشان محمد بن حنفیه و کسانی که منسوب به قیام بودند، زیان کردند که در قیام شرکت نکردند.
شبهه بعد درباره حضور حضرت رقیه (س) در کربلاست و آیا امام حسین دختری به نام رقیه سه ساله داشته؟
اصطلاحی در فقه هست که در موضوعات خارجیه شهرت کفایت می کند. همین مزاری که منسوب به رقیه بنت الحسین (س) است کفایت میکند. لذا نسل در نسل علما و بزرگان این بنا را به نام حضرت رقیه (س) زیار ت می کردند و افتخار می کردند
متنی در لباب الانساب ابن فندق بیهقی قرن 6 ه.ق است که قدیمی ترین متن است در ذکر افراد منسوب به امام حسین (ع):
« أما الحسينية، فهم من أولاد الحسين بن علي رضي الله عنهما، ولم يبق من أولاده إلا زين العابدين رضي الله عنه وفاطمة وسكينة ورقية، فأولاد الحسين رضي الله عنه من قبل الأب هم من صلب زين العابدين رضي الله عنه.» بعض جاها فقط فاطمه و سکینه آمده؛ این بهترین منبع برای استناد به داشتن فرزندی به نام رقیه برای امام حسین (ع) است.
نکته ای درباره سیاه پوشی در عزاداری:
لباس سیاه لباس غم است و وهابیت می گویند این بدعت شیعه است.
یک قضیهای را چند نفر نقل کردند، هم احمد حنبل در مسندش ذکر کرده و هم جامع الاحادیث سیوطی نقل کرده و هم در تهذیب اللغه ازهری هست که بر مشروعیت پوشیدن لباس سیاه در عزا تصریح دارد. در عبارت سیوطی هست و تهذیب اللغه ازهری (ج12، ص 302) تصریح دارد: درباره اسماء بنت عمیس دارد که وقتی همسرش جعفر به شهادت رسید پیامبر امر کرد به من که سه روز لباس سیاه عزا بپوش. البته بر سه روز تاکیدی نیست چون یک امر عرفی است.
استاد پور امینی در پاسخ به اینکه برخی القا میکنند که اسلام دین گریه و عزا است؛ تصریح کردند که این نسبت دروغی است. اسلام همچنانکه توصیه به گریه در امور خاص می کند ه خاطر حکمتی که دارد، بتوصیه به شادی و نشاط هم دارد. پیامبر اسلام (ص) به مؤمن توصیه میکند که اوقات روز را سه قسم کن و یک قسم را برای لذت حلال قرار بده. اسلام دینی بود که پیغمبرش همواره در تبسم بود و توصیه می کردند هر که برادر خود را شادمان کند، در قیامت شادمان است. حارث بن جوز نقل میکند: «ما رأیت احدا کان اکثر تبسما من رسول الله».
علمای ما وقتی می خواهند از صفات مرمنین یاد کنند؛ مثلا ابن سینا در بیان مختصات عرفان میگوید: «العارف حشّ بشّ بسّام: انسان عارف گشادهرو است و همواره تبسمی بر لب دارد.» دین اسلام دین جامعی است که همه ابعاد زندگی کاملا جای خود را مشخص کرده.
از سوی دیگر گریه در جای خاص به ویژه گریه بر حسین بن علی (ع) فضیلت است: من بکی و ابکی واحدا فله الجنه. بالاخره حفظ این حرکت حیات بخش مرهون این گریهها و سوگواری برای اباعبدالله الحسین علسه السلام است. در پاسخ این امر هم جلوه های شادمانی را بیان کنیم و هم گریه در موراد خاص را.
درباره حضرت قاسم (ع) و ازدواجش باید گفت:
خیلی ها نقل می کنند که قاسم به سن بلوغ نرسیده بود و بحث ازدواجش هم مطرح نبود.
ولی بیهقی در لباب الاانساب جلد یک صفحه 97 مراجعه کنید، سن قاسم را 16 سال می داند. مرحوم شعرانی دفاع می کند و می گوید چه دلیلی دارد که این موضوع را نفی کنیم؟ ولی شهید مطهری حرف ایشان را نفی می کند. اساسا آن حجله و ازدواج یا عدم ازدواج قاسم دخلی در برق و شکوه قیام امام حسین (ع) ندارد. آنچه درخشان است در واقعه عاشورا جملهی زیبای قاسم است که حضرت فرمود مرگ در نگاه تو چگونه است؟ قاسم (ع) فرمود: “احلی من العسل” که شیرینی شهادت از هر شیرینی دیگر بالاتر است. ما نه بر طبل نفی آن بزنیم نه بر اثباتش؛ این یک مطلب رده دوم است.
یک دیدگاه دیگر هم هست که این موضوع در دوره صفویه مطرح شده و در منابع تاریخی نداریم این قضیه را. تذکره الشهداء این مطلب را دارد.
می گویند اشتباهی شده بین قاسم بن حسن و حسن بن حسن برادر قاسم که جزء مجروحان بود و دستش قطع شد و با فاطمه بنت حسین ازدواج کرد. امام حسین (ع) به حسن بن حسن (ع) فرمود: این دو دختر کدام را می خواهی؟ سکوت کرد. امام فرمود: من فاطمه را به زوجیت تو در می آورم چو اشبه به مادرش فاطمه (س) است. حسن بن حسن (ع) تا سال 117 ق زندگی کرد و در مدینه وفات یافت. کسی به ازدواج سکینه هم که اشاره نکرده است.
چرا در جامعه در رابطه با کرونا گفتمان خوبی صورت نگرفت؟
انسان احساس می کرد تعارضی بین علم و دین هست. می گفتند مجالس امام حسین (ع) دارالشفاء است. نه دار البلاء. اصلا تعارض علم و دین را نباید ترویج کنیم. نمی شود گفت فقط دانش پزشکی یا فقط حرم!! بالاخره علم امنیت بیرونی می آورد و دین امنیت درونی می آورد؛ نباید این تقابل ایجاد شود. هر بیماری باید روند طبیعیاش را برای درمان طی کند: ابی الله ان یجری الاشیاء إلا بالأسباب فجعل لکل شیء سببا ( روایت از امام صادق علیه السلام). خدا هر چیزی را از راه اسبابش قرار داده است. قرار نیست هر چیزی به دست معصومین (ع) انجام بگیرد. مرحوم طبرسی اشاره می کند حضرت موسی (ع) مریض شد؛ گفت: درمان نمی خواهم، آنکه درد داده درمان هم داده است. جبرئیل آمد و گفت: خدا می فرماید تو را شفا نمی دهم تا دارو بخوری؛ درد از من است و دارو هم از من است. موسی روند درمان را طی کرد و خوب شد ولی در دلش این بود که چرا خدا مرا شفا نداد؟جبرئیل آمد و گفت: “اردت ان تبطل حکمتی توکلک علیّ” می خواستی حکمت خودم را صرفا با توکل بر من باطل کنی؟ فمن اودع العقاریر منافع الاشیاء غیری؟ چه کسی نفع و سود را در این گیاهان (دارو) قرار داده غیر از من؟
نکته دیگر اینکه شفا دهی ویژه خداست. هو الشافی و شفا را در هر چیزی که بخواهد قرار میدهد. قرآن شفای صدور است. خدا در عسل، در انسان شفا قرار داده است. امام حسن عسگری (ع) می فرماید: «یا من یجعل الشفاء فی ما یشاء من الاشیاء» ای آن کسی که شفا را در هر یک از اشیاء که بخواهی قرار می دهی.
انبیا و اولیاء عظام فاعل های بالاذن هستند؛ مستقل که کاری نمیتوانند بکنند. حضرت مسیح (ع) کور مادرزاد و پیس را درمان میکرد و مرده را زنده می کرد باذن الله. باور ما هم همین است؛ امام حسین (ع) نه تنها بیماری را شفا می دهد بلکه مرده را نیز زنده می کند به اذن خدا؛ چراکه مقام امام از انبیاء بالاتر است.
آیا جایی داریم که اهل بیت (ع) ما گفته باشند حتی اگر بیماری واگیر داشتی بیا در مجالس ما حتی اگر باعث اشاعهی بیماری شوی بیا و شفا می یابی؟! خداوند تبارک و تعالی فرموده: «ادعونی استجب لکم» چقدر مردم می روند دعا می کنند اما اجابت نمی شود؟ این ارتباط و اتصال اقتضای اجابت دارد ولی نه اینکه ما مصلحت اندیشی کنیم که خدایا چرا اجابت نکردی؟!
بله! الشفاء فی تربته، الاجابه تحت قبته: اجابت زیر قبه اباعبدالله تضمین شده است یعنی اینجا اقتضای بیشتری برای اجابت است ولی آیا هر کسی تربت سید الشهداء را خورد شفا پیدا کرد؟ اینها مکان هایی است که اقتضای شفا دارد… آیا امام رضا (ع) همه را صد در صد شفا می دهند؟ قرار نیست نظام سبب و اسباب به هم بخورد. اعجاز در موارد نادر است. چرا شفا را فقط شفای جسمی در نظر میگیریم و شفای روحی و اعتقادی را در معادلات خودمان نمیآوریم؟ هزاران نفر شبهات اعتقادی دارند، مشکلات روحی دارند و به حرم امام رضا (ع) می روند و دگرگون میشوند.
این عین جسارت و بی ادبی است که کسی بیمار کرونایی باشد و برود در مجالس و ماسک را در بیاورد و بگوید میخواهم شفا بگیرم. اینها مسئولند در خون مردم و مرگ مردم.
خداوند به دو تن از پیامبرانش میفرماید: «و طهرا بیتی للطائفین و للعاکفین و الرکّع السجود» خانه را پاک کن برای طواف کنندهها و برای عبادت کنندگان و نمازگزاران. مفسران میگویند طهارت از بت ها و اوثان هست ولی بیماریها هم هست.
اگر چنین است کل بهداشت را از حرمها برداریم! برای چه بهداشت هست؟ نظافت وجود دارد؟ مگر برای دور کردن میکروب ها نیست؟ بگوییم اینجا همواره هیچ میکروبی وارد نمیشود؟ این حرفهایی که از روی احساس و عدم فکر زده میشود آسیبزا است. سعی کنیم بر اساس مشی پیشوایانمان عمل کنیم. متاسفانه هم پارسال و هم امسال به گونه ای عمل می شود - بخصوص اهل علم چه خواهر و چه برادر- که لطمه به باورهای شیعیان می زند. چیزی که گفته نشده برای مجلس گرمی خودمان بیان میکنیم و کسی در مجلس اباعبدالله (ع) میآید و مبتلا میشود، پس فردا اعتقادش اگر متزلزل شد و گفت در مجلس ابی عبدالله (ع) این بیماری را گرفتم، یقیناً مسئولیتش بر عهده کسانی است که این فکر نسنجیده را ترویج کردند.
دهمین جلسه شورای علمی پژوهشی
معاونت پژوهش مدرسه علمیه خواهران هاجر شهرستان خمین روز شنبه مورخ 99/05/04 دهمین جلسه شورای علمی پژوهشی این مدرسه علمیه را با رعایت پروتکلهای بهداشتی برگزار نمود. بر اساس اولین دستور کار این جلسه، 12 موضوع پیشنهادی مقالات پایانی 1 و 2 طلاب سطح2 به تصویب رسید. سپس طبق دستور کار دیگر، اعضای شورا در زمینهی ارائهی 20 واحد درسی جهت پیشنهاد بستهی اقتضائی آموزشی با حضور نمایندهی اساتید حجة الاسلام و المسلمین داود اسدی و معاون آموزش سرکار خانم موسوی به بحث و تبادل نظر پرداختند.
در مهمترین بخش این گفتگو دکتر حسین خسروی عضو شورای علمی پژوهشی، با تجربهی همکاری در برگزاری چندین همایش علمی با محوریت شخصیت امام خمینی ره و پدر حضرت امام، بر تهیه بسته آموزشی مطابق با اقتضائات منطقهای استان مرکزی و به ویژه شهرستان خمین که موطن آن بزرگمرد تاریخ است، تصریح نموده و بر اختصاص چند واحد درسی با عنوان «سیرهی امام خمینی ره» با محوریت دورههای مختلف زندگی امام راحل عظیم الشأن از جمله، کودکی و تربیت ایشان، علم و معرفت امام، مبارزات و مجاهدتها، دوره هجرت و تنهایی، دوره وصال و انقلاب تأکید داشتند. ایشان، آشنایی طلاب با زندگی و سیرهی اخلاقی، علمی و عملی حضرت امام ره را ضروری دانسته و آن را سبب الگوگیری شایسته طلاب از این شخصیت معاصر و تأثیرگذار جهان تشیع و بهرهمندی آنان از آثار و برکات فراوان این اقدام دانستند.
جزوه آموزش کار با نرم افزار جامع الاحادیث
بروشور معرفی کتاب: سیره نامه علماء
هفته کتاب و کتاب خوانی گرامی باد
چکیده تحقیق پایانی: اصول تربیتی اسلام از منظر سوره یوسف علیه السلام
عنوان تحقیق پایانی: اصول تربیتی اسلام از منظر سوره یوسف علیه السلام
استاد راهنما: حجة الاسلام و المسلمین سیّد محمّد اسماعیلی
پژوهشگر: لیلا عبداللهی
تاریخ دفاع:98/06/09
چکیده
یکی از رمزهای موفقیت در هر کاری اتخاذ روشهای صحیح و سنجیده است و از آن جایی که خداوند به عنوان اولین مربی تربیت انسان است؛ از روش های گوناگون، با توجه به اقاضای زمان، مکان و مخاطب، والدین و مربیان را با استفاده از آموزههای دینی و کتاب انسان ساز قرآن، در اختیار جوامع بشری قرار داده است تا بدین وسیله، قوه استعداد افراد بالفعل شود و با ساخت جامعه دینی، خود و خانواده به هدف سعادت بشری نایل شوند. در این تحقیق با موضوع: اصول تربیتی اسلام با تأکید بر سوره مبارکه(علیه السلام) به ارائه برخی از روش ها، اهداف و شرایط تربیت دینی با تکیه بر قهرمان داستان حضرت یوسف(علیه السلام) و برادران و شخصیت های حاضر پرداخته شده است که با روش توصیفی، تحلیلی با گردآوری اطلاعات کتابخانه ای انجام شد. نفوذ عجیب آیات، در دل و جان انسانهایی که به ادایمان آوردند تحول عظیم و شگرفی ایجاد کرده و باعث خلاقیتهای انسانی در طول تاریخ شده است و از آنجایی که خانواده، بعنوان مصدری برای پیدایش تربیت صحیح است، این پژوهش بر آن شد تا با الگو قرار دادن داستان حضرت یوسف (علیه السلام) در سر فصل به ارائه راهکارها برای حل مشکلات رفتاری فرزندان با والدین یا مربی با متربی بپردازد. بنابراین، این پژوهش شامل سه فصل است که فصل اول به اهداف تربیتی اسلام می پردازد با دو هدف شیی و بینشی با عواملی از قبیل: شناخت خدا، پیامبران، محبت به خدا، خوش گمانی به خدا، توکل، تسلیم و اخلاص مورد بررسی قرار گرفته است و در فصل دوم، روشهای تربیت اسلامی از منظر سوره مبارکه، تحت عناوینی از قبیل: عوامل زمینه ساز تربیت، روشهای پرورش آگاهی و بصیرت و روشهای گرایش عدالت مطلوب مورد بررسی قرار گرفت. و در فصل سوم، شرایط تربیت اسلام را با توجه به سوره مبارکه یوسف(علیه السلام) در دو بخش گنجانده شده است. خداوند مفاهیم و حقایق والا را در قالب داستان و طی فرایندی هدایت بخش در این سوره نقل کرده است. اهمیت پرداختن به موضوع تعلیم و تربیت به طور خاص، ریشه در اهمیت نهاد خانواده دارد که این نهاد مقدس، رکن رکین بنیادین اجتماع بشریت است.و در نهایت فصل سوم یا فصل آخر که به نتیجه گیری و ارائه پیشنهادات می پردازد.
واژگان کلیدی: یوسف، تربیت، اسلام، روش ها، مربی.
معرفی کتاب عاشورایی5: "شَمّاس شامی"
پیوند: https://fidibo.com
معرفی کتاب شماس شامی
«براى شهادت حسین علیه السلام، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤ منان است که هرگز سرد و خاموش نمىشود.» این حدیث به نقل از پیامبر اکرم اسلام (ص) در کتاب جامع احادیث الشیعه نشان از ماندگاری واقعه عاشورا در طول تاریخ است. باگذشت حدود یک و نیم قرن از حماسهی عاشورا در کربلا همچنان این واقعه تازه است و پر از درس آزادگی و انسانیت است. مجید قیصری نویسندهی معاصر ایرانی به تاثیر از نقش پررنگ این ماجرا داستان ویژه و متفاوتی را در رابطه با وقایع بعد از عاشورا خلق کرده است.
شماس شامی، نگاهی جدید به واقعهی عاشورا
کتاب شماس شامی نوشتهی مجید قیصری در سال 1387 منتشر شد که روایت تاریخی واقعهی عاشورا در قالب داستان است. این کتاب با نگاه نو اثر برجستهای در میان رمانهای تاریخی است زیرا با زاویه دید متفاوت از سایر آثار بیان شده است. کتاب شماس شامی از زبان یک غیر مسلمان مطرح میشود و همین موضوع باعث شده کتاب بدون هیچ جانبداری مسائل پس از حماسهی عاشورا را بیان کند. این کتاب روایت داستانی مربوط به سال 61 هجری قمری است که طی بیست و هشت فصل کوتاه و روان بازگو میشود. «قاسمعلی فراست» نویسندهی ادبیات جنگ کتاب شماس شامی را تحسین کرده و آن را جزو انگشت شمار کارهای خوب و جذاب درباره حواشی عاشورا دانسته است.
شماس نام خدمتکار و محافظ مخصوص جالوت است که از روم به شام آمده است. جالوت از نوادگان حضرت داوود است که نزد مسیحیان روم و شام از احترام بالایی برخوردار است. جالوت در ابتدای داستان از حوادث مربوط به عاشورا بیاطلاع است ولی پس از تحقیق و تفحص به اصل ماجرا و حقانیت امام حسین (ع) پی میبرد. او در درگاه یزید، که در آن زمان خلیفهی مسلمانان بوده شکایت میکند و از قیام امام حسین (ع) دفاع میکند. یزید در کاخ خود جالوت را از یاران امام حسین (ع) میخواند و او را متهم میکند و به جلادانش دستور کشته شدن نمایندهی روم را میدهد.
داستان شماس شامی، نگاهی دوباره به واقعه عاشورا
امام سجاد (ع) میفرماید :«زمین کربلا، در روز رستاخیز، چون ستاره مرواریدى مى درخشد و ندا مىدهد که من زمین مقدس خدایم، زمین پاک و مبارکى که پیشواى شهیدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است.» حماسه عاشورا یکی از مهمترین اتفاقهای رخ داده در طول تاریخ اسلام است که منتهی به شهادت امام حسین و یارانش شده است. نقطهی عطف این حماسه قیام امام حسین (ع) به عنوان نمایندهی جهان اسلام در برابر ظالمین است که درونمایهی بسیاری از آثار شده است. مجید قیصری دربارهی اهمیت این واقعه ماندگار میگوید :«ماجرای کربلا با آن عظمت بر همه چیز این عالم اثر کرده است.»
مجید قیصری به دور از مرثیهسراییهای موجود در سایر آثار داستانی خواندنی را به تصویر میکشد که علاقهمندان به کتابهای غیرمذهبی را نیز جلب خود کرده است. او در مصاحبهای از تاثیر عاشورا اینچنین میگوید :« عاشورا مانند گلوله آتش است که هر کسی نمیتواند به آن نزدیک شود و در هر زمان هم اینگونه است. مردم هرگاه درباره عاشورا فکر کردهاند آن را با وضعیت روز جامعهشان مقایسه کردهاند و همین امر باعث شده حکام در طول تاریخ از عاشورا بیم داشته باشند و همه اینها حساسیت موضوع را بیشتر میکند.»
دربارهی مجید قیصری نویسنده شماس شامی
مجید قیصری نویسندهی اهل اصفهان سال 1345 به دنیا آمد. او رشتهی روانشناسی را در دانشگاه به سرانجام رساند و نوشتن را از جوانی شروع کرد. قیصری از طرفداران ویژهی ادبیات جنگ است که خود نیز چندین اثر در این زمینه نوشته است. او علاوهبر نویسندگی مسئولیت دبیر جشنواره خاتم را نیز برعهده داشته است.
مجید قیصری نویسندهی پرکار و موفقی است که کتابها و مقالات زیادی را منتشر کرده است. اولین اثر قیصری مجموعه داستان «صلح» سال 1374 راهی بازار شد و پس از آن کتابهای «ضیافت به صرف گلوله»، «جنگی بود، جنگی نبود» و « نفر سوم از سمت چپ» از او به چاپ رسید. «گوسالهی سرگردان» عنوان دیگری از کتابهای مجید قیصری است که در سال 1386 منتشر شد و او موفق به دریافت جایزهی نویسندگان و منتقدان مطبوعات، جایزه ادبی اصفهان، جایزهی جشنوارهی ادبی شهید حبیب غنیپور و لوح تقدیر جشنوارهی روزیروزگاری برای این اثر شد.
اهمیت داستاننویسی از نظر مجید قیصری
با وجود استنادات نوشتن از تاریخ بهخصوص وقایع مذهبی سخت و حساس است. مجید قیصری نیز با نگاشتن کتاب شماس شامی قصد تحلیل و بررسی ماجراهای پس از عاشورا را نداشته است. او در نوشتن کتاب شماس شامی در تلاش بوده است تا یک اثر ادبی با ارزش بالا خلق کند. او دربارهی اهمیت داستاننویسی میگوید :«وظیفۀ داستان و ادبیات بهنظر من این است که ما را به فردیت خودمان برساند و بهنظرم آدمهایی که ادبیات نخواندند و نمیخوانند، ذهنشان دچار کلیشه است. همهچیز را در یکفرمت ثابت میبینند که مثلاً روحانیت اینطور است، فوتبالیست آنطور است و…؛ هرچیزی را در یکالگو میبینند. درحالیکه وقتی شما ادبیات میخوانید با تیپ روبهرو نمیشوید؛ با شخصیت روبهرو میشوید، ولی کسی که ادبیات نمیخواند همهچیز را تیپیک میبیند.»
مجید قیصری از جمله نویسندگانیست که دغدغهی نوشتن درست را دارد و در برگزاری کارگاههای نوشتن نیز فعال بوده است. همچنین او مقالههای مختلفی از جمله «خواننده پروری به جای پرورش داستان نویس (آموزش داستان نویسی در یاران)» را در این رابطه منتشر کرده است.
آثار مجید قیصری علاوهبر اینکه خوانندگان خاص خود را در زبان فارسی دارد به زبانهای دیگر نیز ترجمه شده است. رمان «دیگر اسمت را عوض نکن» از جمله کتابهای مجید قیصری است که به زبان فرانسوی با عنوان Ne change plus ton nom ترجمه شده است. همچنین رمان «سه کاهن» از این نویسنده که در سال 1392 منتشر شد به زبان روسی ترجمه شده و جایزه ادبی « اوراسیا» را از آن خود کرده است. مجموعه داستان «جشن همگانی» هم از کتابهای دیگر اوست که به زبان انگلیسی ترجمه شده است.
در بخشی از کتاب شماس شامی میخوانیم
این که چند بار سرورم را تا پشت دروازهی قصر جیحون همراهی کردهام، به درستی نمیدانم، حسابش از دستم در رفته است. اما برای این که ثابت کنم سرورم در شورشی که میگفتند علیه خلیفه به راه افتاده قصد همکاری داشتند و با ایشان هم فکر و همراه بودند، باید به یکی از مواردی اشاره کنم که از نزدیک شاهدش بودم. این را بیان میکنم تا به حضرت عالی به تحقیق ثابت کرده باشم که سرورم هیچگونه ارتباطی با شورش و رهبر شورشیان نداشته است. شاید اگر جناب سرجیوس، سرورم را در جریان اموری که در قصر جیرون داشت اتفاق میافتاد، قرار میدادند، سرنوشت سرورم جور دیگری رقم میخورد. لازم به گفتن نیست که هر چه سرورم سعی میکردند تا از کموکیف شورشی که میگفتند علیه خلیفه به راه افتاده باخبر شوند، نمیتوانستند؛ ایشان هر چه میخواستند با دربار ارتباط صمیمی و نزدیکتری برقرار کنند نمیگذاشتند. هر چند که ایشان توقع چنین امری را نداشتند، ولی بیشترین ناراحتی سرورم از دربار این بود که چرا با ایشان مانند غریبهها برخورد میکنند. سرورم بیشتر به خودشان گرفته بودند و این احتمال را میدادند که نکند از ناحیهی ایشان قصوری صورت گرفته باشد. اجازه میخواهم که ادعای خودم را عرضه کنم؛ برای همین مجبورم به آخرین دیدار سرورم از قصر جیرون، قبل از به کارزار رفتن لشکر خلیفه، اشاره کنم. این نکته را متذکر میشوم که این دیدار در بحبوبهی حضور مردان ناشناسی بود که در شهر شام هر روز بیشتر و بیشتر میشدند. کسی از انگیزه و بانیان این شورش حرفی به میان نمیآورد. فقط چون شورش علیه خلیفهی جوان به راه افتاد بود، همگان خود را به نوعی محق میدانستند که باید به یاری خلیفهی جوان بشتابید! و سرورم از این جمله بود.
به عنوان خادم و نوکر سرورم از آن روز به بعد وظیفهام سنگینتر شد و احساس کردم مسئولیتم در حفاظت از جان سرورم بیشتر شده است. من به عنوان خادم سرورم همیشه با کمی فاصله از ایشان راه میرفتم و هیچگاه سرورم را تنها نمیگذاشتم. اما از آن روز به بعد خود را موظف دیدم که نسبت به اطرافیان سرورم حتی ملاقاتهای ایشان حساستر باشم.
آن پیراهن سالها بود که گم شده بود! حالا پیدا شده؛ اما کجاست، کسی نمیداند؟ ما تا یک قدمیاش رسیدهایم و آن را پیدا میکنیم. فقط نمیخواهیم وقتمان را تلف کنیم.
منبع: سایت فیدیبو
چکیده تحقیق پایانی: بررسی و تحلیل شبهات عصمت انبیا بر اساس آموزههای قرآن کریم
عنوان تحقیق پایانی: بررسی و تحلیل شبهات عصمت انبیا بر اساس آموزههای قرآن کریم
استاد راهنما: حجة الاسلام و المسلمین سیّد محمّد اسماعیلی
پژوهشگر: سیده معصومه حسینی
تاریخ دفاع:98/06/09
چکیده
باتوجه به اینکه انبیا صلوات الله علیهم به عنوان حاملان وحی و رابطان اصلی بین خدا و مردم بر روی زمین بودند لذا در طول تاریخ بشر پاسخ بر پرسش های پیرامون عصمت انبیا بسیار مهم و ضروری بوده است. از آنجایی که قرآن کریم به عنوان یگانه کتاب الهی مصون مانده از تحریف،در دست بشر بوده،تمسک به آن جهت رفع شبهات مربوط ب عصمت انبیاء همواره مورد توجه قرار گرفته است. بررسی وتحلیل شبهات عصمت انبیا براساس آموزه های قرآن کریم با روش توصیفی—تحلیلی در این پژوهش مؤید این مهم بوده که بنابر دیدگاه اکثر دانشمندان اسلامی عصمت انبیا در دریافت و ابلاغ وحی بوده است.هم چنین در ادامه با اشاره به این آیات قرآن که ادله مخالفین عصمت ناظر به معنای ظاهری این آیات بوده است تشریح می کند هیچ یک از این آیات نافی عصمت انبیا نبوده اند.بنابر یافته های این پژوهش خداوند با علم ازلی خود انبیاء و امامان را ازبین انسان ها برگزید و مورد موهبت ویژه خود قرار داد و آنان را علم و ارادهای بخشید که به واسطه آن به مصونیت کامل رسیدند. لذا بررسی بیش از پیش پیرامون عصمت انبیاء الهی با بازخوانی نظارت علمای سابق وجدید از موضوعاتی است که باید همواره مورد توجه پژوهش گران قرار گیرد.
واژگان کلیدی: عصمت، عصیان، ذنب، اثم، نبی
چکیده تحقیق پایانی: روششناسی تربیتی امام خمینی رحمة الله علیه
عنوان تحقیق پایانی: روششناسی تربیتی امام خمینی رحمة الله علیه
استاد راهنما: دکتر حسین خسروی
پژوهشگر: الهه خانجانی
تاریخ دفاع:98/06/03
چکیده
روششناسی تربیتی امام خمینی رحمة الله علیه دانشی است که منجر به شناخت روشهای تربیتی از منظر این عالم گران قدر گردد، که پژوهش حاضر به بررسی آن پرداخت. اهمیت پژوهش از جایی احساس شد که دنیاطلبی، تنآسایی و غفلت و ناآگاهی از تربیت در جامعه رواج یافت. از این رو برای مبارزه با وضع ایجاد شده و غفلتزدایی، شناخت این روشها و عمل به آنها در رشد و تربیت انسانها، ضرورت داشت روششناسی تربیتی امام خمینی رحمة الله علیه احیا گردد. این پژوهش با اهداف شناخت فلسفهی تربیت، مخالفت با هوای نفس از دیدگاه امام رحمة الله علیه و روشهای تربیتی از منظر ایشان، با روش توصیفی- تحلیلی انجام شد و در این راستا به سؤال روششناسی تربیتی امام خمینی رحمة الله علیه چگونه بود؟ پاسخ داد. پژوهش حاضر سعی کرد راهی جدید برای پژوهشگران و محققان، خاصه حوزههای دینی و فرهنگی باز کند. نتایج این بررسی نشان داد که فلسفه ی تربیت رسیدن به اهداف آن، یعنی تربیت انسان کامل است، در واقع نفسِ تزکیهگشته ی انسانی در راستای ارزشهای الهی قرار گیرد و در پیشگاه الهی مطیع گردد. در این صورت مخالفت با هوای نفس، رعایت مراحل تهذیب نفس و برطرف کردن موانعِ این راه، آلودگیهای درونی را پاک کرده و سعادت و قرب الهی را به دنبال دارد. روشهای تربیتی امام خمینی رحمة الله علیه همچون روش تفکر، عبرتآموزی، عبادت و نیایش، ذکر و دعا، تکریم و تشویق، تکرار و تلقین، عبرتآموزی و… این مبارزه را در راه تزکیه نفس آسانتر کرده است.
واژگان کلیدی: روش، روششناسی، تربیت، امام خمینی رحمة الله علیه
معرفی کتاب عاشورایی4: "زان تشنگان"
پیوند: https://atraf.ir/
این کتاب ماجرای سرایت دلبستگی است. قصهی دست به دست شدن سرسپردگیِ ابدی.
بیست و چهار نفر در این کتاب زندگیشان را جستجو کردهاند تا آستانهای را بیابند که بعد از آن برای همیشه به شورِ محرم پیوند خوردهاند.
بیست و چهار نفر در جستجوی خاطرههایشان به غریبه یا خویشاوندی رسیدهاند که سالی و ماهی و روزی، این عشق را به راوی انتقال داده است. زان تشنگان کتاب سوم از مجموعهی «کآشوب» است که نشر اطراف در آستانهی محرم هر سال منتشر میکند. کتابهای کآشوب و رستخیز دو جلد دیگر این مجموعه هستند.
در خاطرات خیلی از ما یک سومشخصِ پنهان هست که بخش زیادی از نسبت امروزمان با محرم و عاشورا را مدیون اوییم. سومشخصهای پنهان گاهی مادربزرگ و پدر و پدربزرگاند، گاهی استاد و غریبهای رهگذر. معمولاً شخصیتِ پیچیده، فن بیان قوی یا توانایی منحصربهفردی ندارند، فقط ارادتی واقعی دارند و مهارت و شگردشان همین صداقتشان است. تنها ویژگی خارقالعادهی آنها این است که سومشخصِ عاشقاند. شاید در هیاهوی روزمرگی میزان دلبستگی و حرارتی که به ما منتقل کردهاند و عمق تأثیرشان در زندگیمان را فراموش کرده باشیم ولی وقت نوشتن متنی دربارهی ارتباط خودمان با روضه و عزا خاطرات این اثرگذارانِ بیادعا برمیگردد و علاقه و نشانههایی که در ما جا گذاشتهاند، متن را پر میکند. شاید به خاطر همین است که بیشتر روایتهای کتابی که در دست دارید ماجرای سرایتِ دلبستگی است و قصهی دستبهدستشدنِ سرسپردگی.
در کتاب زان تشنگان بیست و چهار نفر از اتفاقها و سومشخصهایی نوشتهاند که نسبت آنها را با رخداد سال ۶۱ هجری تغییر دادهاند. بیست و چهار نفر از تجربههایی نوشتهاند که در دل این سنت عزا و در همین کوچهها و تکیهها شکل گرفته و دریافت و برداشت تازه با خودش آورده. بیست و چهار نفر گزارشی صادقانه و عینی دادهاند از رویدادهایی که در همین روزها اتفاق افتاده ولی روح آن حماسه و غم دیرین در آن جاری است.
زان تشنگان کتاب سوم از مجموعهی «کآشوب» به سردبیری نفیسه مرشدزاده و انتشارات اطراف است؛ مجموعهای که بنا دارد اگر خدا بخواهد هر سال از منظری دیگر و آدمهایی دیگر به حال و هوای امروز ما و روضهها نگاه کند.
عادت شیعه به ثبت عاشورا در شکل موزون و در قالب شعر بوده است. ما اغلب ارتباط خودمان با این حماسه را منظوم شرح کردهایم و روایتِِ منثور و قصه کمتر به این آستان عرضه شدهاند. امیدواریم مجموعهی کآشوب راهی باشد که نثر فارسی فرصت از دسترفتهی خودش را بازیابد و همراه شعر و نوحه به درگاه این واقعه پیشکش شود.
معرفی کتاب عاشورایی3: رست خیز (کآشوب2)
پیوند: https://atraf.ir
معرفی کتاب رستخیز (کآشوب ۲)
رستخیز عنوان کتاب دوم از مجموعهی «کآشوب» است که انتشارات اطراف بنا دارد هر سال در آستانهی محرم به مخاطبان عرضه کند. در این مجموعه نسبت تجربههای متفاوت فردی با عزای حسینی در همین سالها ثبت میشود.
اگر میخواهید بدانید چطور واقعهی سال ۶۱ هجری به سبک زندگی گروههایی از جامعه معنا میبخشد، مجموعهی «کآشوب» نشر اطراف نگاه جامع و کاملی در این زمینه به شما میدهد.
«رستخیز» یا مجموعهٔ «کآشوب ۲» بیست و چهار روایت است از روضههایی که زندگی میکنیم. مجموعه کآشوب بنا دارد هر سال از منظری دیگر و آدمهایی دیگر به حال و هوای امروز ما و روضهها نگاه کند و از معجزات درونی انسانها بنویسد.
این کتاب بیشتر از آن که روایتگر ارادتهای گرم و سنتی به محرم باشد، شرح جستجوی مردمانی است که آمدهاند تا حقیقتی را دریابند. شرح اشکهایی است که از شوق یافتن حقیقت در گوشهٔ چشم جمع میشوند. رستخیز، روایتِ فروریختن چشمها در ثانیهٔ روبهرویی با حقیقت است. این کتاب، روایتِ کرامتها، شفا و معجزههای بزرگ نیست، شرحِ زنده شدن ذرهای از درون انسان در فراخوانِ هر سالهٔ محرم است. داستان شنوندههایی که از مجلس روضه، خردهای اندیشه، اندکی شهود یا تغییری کوچک غنیمت میبرند.
«آوارگی شبهای محرم شروع شد. شبی یک جا میرفتم. بعضی وقتها تجریش، هیئت بابای سهراب؛ بعضی وقتها هم هیئت ایماناینها، کمک مهدی. باقی شبها هم راه میافتادم توی خیابان و میرفتم داخل اولین مسجدی که به چشمم میخورد یا اولین هیئتی که صدایش را میشنیدم. نه ظرفی برای شستن داشتم، نه کاری برای انجام دادن. سرم خلوت شده بود و راه برای فکر و خیال، باز.»
در کتاب «رستخیز» بیست و چهار نفر از اتفاقهایی نوشتهاند که نسبت آنها را با رخداد سال ۶۱ هجری تغییر داده. بیست و چهار نفر از تجربههایی نوشتهاند که در دل این سنت عزا و در همین کوچهها و تکیهها شکل گرفته و دریافت و برداشت تازه با خودش آورده.
کتاب «رستخیز» روایت محشر هر ساله است که هنوز هم رستگاریهای کوچک و بزرگ میآفریند و ما را نو میکند.
معرفی کتاب عاشورایی2: "کآشوب"
پیوند: https://atraf.ir/
معرفی کتاب کآشوب
«کآشوب (بیست و سه روایت از روضههایی که زندگی میکنیم)» به همت نفیسه مرشدزاده در 208 صفحه جمعآوری شده است. کآشوب روایتهای واقعی و مستند از نسبت نسلهای متفاوت امروز با واقعهی سال ۶۱ هجری (شهادت مظلومانه امام حسین علیهالسلام) است. این نویسندگان که شغل و گرایشهای مختلف دارند، قرار بوده با لحن توصیفی، نسبتِ شخصی و زیستهی خودشان با مجالس گذشته و امروز را گزارش کنند که البته، همه، دل از دست دادهاند و اینجا و آنجا، شیفتگی از متنها بیرون زده است. این مجموعه ذرهای از یک جریان مداوم است. هر اثری که در حوزهی عاشورا و محرم تولید میشود به محضِ تولد یکی از هزارانی میشود که پیشتر در هر دورهای به ساحتِ این واقعهی تمامنشدنی پیشکش شدهاست.
روایت هفتم؛ بر فراز تپه (علی غبیشاوی):
شانزده یا هفده ساله بودم. سه ماه تابستان و تعطیلات سال نو که در قم کاری نداشتیم، میرفتیم خوزستان، روستای پدری، پیش حاجبابا. اولین بار بود که محرم افتاده بود میان تعطیلات. اولین بار بود که محرم قم نبودیم.
آن روز وقتی داشتم اتصالی سیمِ باندهای حیاط را پیدا میکردم و وصله میزدم، وقتی داشتم میخ درآمدهی پایهی عقبی منبر را با چکش سر جایش برمیگرداندم، وقتی بالای نردبان داشتم تار عنکبوتهای گوشه و کنار حسینیه را میگرفتم، فکر میکردم که چطور باید با این ماه جایی غیر از قم روبهرو شوم. نامانوس بود. به عزاداری عربی عادت نداشتم.
دلهره داشتم و دلهرهام بعد از شروع دههی اول محرم بیشتر هم شد. آنقدر که سه چهار روز قبل از عاشورا برگشتم قم. زندگی طولانیمدت دور از خوزستان و کم و کمتر شدن حضورم در جمع عربزبانهای شهر و منحصر شدن صحبتهای عربی خانواده به گفتوگویهای روزمره دایرهی لغات عربیام را محدود کرده بود. برای همین نه از ساختار زبان کم و بیش پیچیده و نیمچه فاخر سخنران حسینیهی حاجبابا سر در میآوردم و نه از معنای کلماتِ ترجیعبندها و ابوذیههای آخر مصیبتخوانیاش. سخت بود وقتی همهی حاضران توی حسینیه دست بر پهنای صورت یا سر در گریبان اشک میریختند و ناله میکردند، مثل توریستی در شهری غریب، آن وسط بنشینی و زل بزنی به آدمهایی که دلیل تأثرشان را درست و دقیق نمیفهمی…
منبع: سایت طاقچه
معرفی کتاب عاشورایی1: "کتاب آه"
#معرفی_کتاب_آه
در مورد روایت حادثه عاشورا با چند دسته کتاب مواجهیم. نخست کتاب هایی که برای مخاطبان عام جامعه نوشته نشده و زبانشان، زبانی نیست که همگان بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند و دیگر کتاب هایی که اصالت ندارند.
فراوری:صالح-بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
#کتاب_این_روزهایم
#کتاب_آه
قدیمی ترین کتابهایی که درباره واقعه عاشورا نوشته شده همین مقتل ها هستند و البته هنوز هم مشتری های پر و پا قرصی دارند. مخصوصا آن ها که می خواهند روایت های ناب و دست اولی از کربلا بخوانند سعی می کنند پشتشان را به همین مقتل ها گرم کنند و روایت های سند دار را مطالع کنند. در این میان کتاب «نفس المهموم» مرحوم شیخ عباس قمی که علامه شعرانی نیز آن را تایید کرده بود و اغلب نقل های صحیح مقاتل و کتب تاریخ را در خود گرد آورده و جزء جزء حادثه شهادت امام حسین علیه السلام را از 6 ماه قبل از عاشورا تا چند ماه بعد از آن روایت می کند، از متقن ترین مقاتل عاشورا به شمار می رود. اما متن همین کتاب هم که بیش از 50 سال پیش به فارسی برگردانده شده، ادبیات خاصی دارد و مناسب مخاطب عام امروزی نیست.
«کتاب آه» کتابی است که توسط «یاسین حجازی» ویراستاری و توسط نشر «جام طهور» منتشر شده و به قول خود ویراستار، بازخوانده ای از کتاب «نفس المهموم» مرحوم شیخ عباس قمی است؛ کتابی کاملاً متفاوت که به زبان امروزی نزدیک شده است.
به نظر نویسنده کتاب، مقدمه کتاب هایى که براى دادن یک تصویر یا چندخط از یک نامه، کلى سلسله اسناد و توضیح و تحلیل و تعلیقه براى خواننده ردیف مى کنند، هم به او اجازه نمى دهند کولاژش را خودش کامل کند هم بعضى وقت ها حوصله اش را سر مى برند که تا ته بخواندشان و از روى صفحاتى نخوانده نپرد. این طورى است که کتاب هاى این چنینى قیافه هایى خشک و جدى داشته اند و مفروض خوانندگان این بوده که وصالى سخت و کند و دیر مى دهند و ناخودآگاه ترسیده اند از اینکه سراغشان بروند. این شاید برجسته ترین دلیل ناشناخته ماندن کتاب هایى نظیر نفس المهموم است.
مقدمه کتاب هایى که براى دادن یک تصویر یا چندخط از یک نامه، کلى سلسله اسناد و توضیح و تحلیل و تعلیقه براى خواننده ردیف مى کنند، هم به او اجازه نمى دهند کولاژش را خودش کامل کند هم بعضى وقت ها حوصله اش را سر مى برند که تا ته بخواندشان و از روى صفحاتى نخوانده نپرد. این طورى است که کتاب هاى این چنینى قیافه هایى خشک و جدى داشته اند
آقای حجازی در مقدمه کتاب می نویسد: «در بازخوانی، خط حادثه را پررنگ تر کردم و به ترتیب و توالی وقوع حادثه ها دقت کردم و رد نقل هایی را که با هم نمی خواندند در کتاب های دیگر گرفتم تا نقل معروف تر و مشهور تر را بیاورم و رجزهایی را که ترجمه نشده بود یا ترجمه اش واضح نبود را دوباره ترجمه کردم و رسم الخط را یکدست کردم و نقطه گذاری کردم و اعراب گذاشتم و بعد تازه کار اصلی ام شروع شد، پاراگراف ها را نگاتیوهایی فرض کردم که با حفظ ترتیب و ضرباهنگ و تعلیق بایست به هم می چسباندم و همهٔ فکر و ذهنم این بود که صفحات برای خواننده راحت و بی وفقه ورق بخورد و یکبار برای همیشه معلوم شود «اتفاق» چگونه افتاده است. ابایى ندارم بگویم ترجمه فارسی نفس المهموم را من پاره پاره کرده ام تا در بازساختنش کاری کنم قدمت متن خواننده را سر ذوق بیاورد، نه آنکه مثل همیشه اسباب دست انداز و فاصله گرفتن او از کتاب بشود.»
کتاب از مرگ معاویه شروع می شود و تا وقایع بعد از عاشورا ادامه پیدا می کند. روایت های کوتاه کوتاه و زبان ساده و قابل فهم این کتاب، از مزیت های بزرگ آن است که خواننده ترجیح می دهد به جای خواندن دمع السجوم و نفس المهموم، این کتاب را بخواند و با روایت های آن همراه شود.
«کتاب آه» پنج سال پس از اولین انتشارش، هفتمین بازچاپ خود را به پایان راه فروش رسانده و شمار نسخه های فروخته شده خود را به بیش از 35 هزار نسخه رسانده است. این اتفاق در حالی رخ می دهد که نسخه الکترونیکی این کتاب نیز که چند سال پس از انتشار آن در قالب 10 لوح فشرده منتشر شده، پس از هفت نوبت تجدید چاپ بیش از 34 هزار نسخه فروخته است.
اگر دنبال مقتلی خوش دست با زبانی روان و امروزی و البته سندیتی محکم می گردید «کتاب آه» می تواند باب میلتان باشد.
کتاب صوتی «کتاب آه» را در تبیان گوش دهید.
منابع:
خبرگزاری مهر
باشگاه خبرنگاران جوان
راه اندازی سامانه قاصدک نور در کوثرنت
با تشکر از کوثرنت که با راه اندازی سامانه جدید تحت وب “قاصدک نور” امکان دسترسی نامحدود کاربران به نرم افزارهای نور و کتابخانه های متعدد و مفید آن را فراهم نموده است و مشکل عدم دسترسی بسیاری از طلاب به منابع کتابخانه ای را مرتفع کرده است.
کاربران کوثرنت می توانند با لیست “ورود به سامانه ها” قاصدک نور را انتخاب کرده و پس از چند دقیقه نام کاربری و رمز ورود برای شما ارسال می شود که با ثبت آن وارد میزکاربری و پیشخوان نرم افزارهای نور خواهید شد.
لینک مربوط: https://whc.miz.cloud/RDWeb/webclient/
و هنوز قدح ریزی...
در خبرها خواندم “شیخ زکزاکی به مکانی نامعلوم منتقل شد!”
و با خود اندیشیدم که:
نه تنها اتاق 4262 بیمارستان
که دنیا همه اش زندان مؤمن است.
برای دنیای شیخ ابراهیم
آسمانِ همه جا یک رنگ است
چه آسمان فلان ایالت در هند،
چه آسمان بهمان ولایت در نیجریه،
که آن روز گفتی مرا به خانه بازگردانید.
ابراهیم که باشی!
همه ی بت ها در برابرات کم می آورند
حتی اگر با هم دست به یکی کنند…
جمرات سه گانه را رمی کردی و بازگشتی
حج ات قبول!
نفس، دنیا و مافیها را
همان سان که در مکتب خمینی (ره) آموختی!
چقدر صبورانه شتاب می کنی تا به حسین برسی؟!
مسموم نیش ابرقدرتهای پوشالی شدی تا
رنج حسن مجتبی را بچشی …
خدانشناس ها چقدر از تو می ترسند!
و خداشناس ها چه بی تاب أمّن یجیب می خوانند.
سربلند برگرد!
وه که چه ابراهیمی تو؟!
سه اسماعیل قربان کردی
و هنوز قدح ریزی!
خمینی (ره) با تو چه کرد که چنین دلهای سوخته را
جلب محبت علی و اولادش نمودی؟
16 میلیون دل را روانه ی درب نیم سوخته ی بیت الزهراء
و گودی قتلگاه ساختی!
دل های زیادی هنوز در راه اند
تازه سر به راه شدند
که تو رو به راه گذاشتی
و به سرزمین عجایب هجرت کردی!
شاید این هجرت عظیم تو بود
شاید
گشایشی، فرجی!
می دانم که فرج نزدیک است
که فرمود:
ألیس الصبح بقریب؟
#به_قلم_خودم
#اتاق4262
#شیخ_زکزاکی
#خمینی_آفریقا
این مطلب را در کوثرنت بخوانید: https://kowsarnet.whc.ir/profile/0559032056#thewire
عکس نگاشت دیدار رهبر معظم انقلاب دامت برکاته با طلاب سراسر کشور
“ژورنـال کــلاب مهــدوی” (2)
معاونت پژوهش مدرسه علمیه هاجر خمین، روز سهشنبه مورخ 98/02/17 دومین ژورنال کلاب مهدوی این مدرسه علمیه را ویژه طلاب پایه سوم برگزار نمود. در این ژورنال کلاب مقالهای با عنوان « ترفندهای روان شناختی مدعیان دروغین مهدویت، در ایران معاصر» اثر نعمت الله صفری فروشانی و مسلم کامیاب از فصلنامه علمی پژوهشی انتظار موعود (سال شانزدهم، شماره 55، زمستان 1395) توسط طلبه محترم سرکار خانم نسیبه محمودی ارائه و با همراهی استاد مربوطه سرکار خانم سلیمانی مورد ارزیابی قرار گرفت.
نویسنده در این اثر چیستی و تنوع ترفندهای مدعیان مهدویت را از جمله پرسمانهای فربه و اندیشه خیز در عرصهی مطالعاتی مهدویت میداند. وی اظهار میدارد که کاوش های پیش از این در زمینه ترفندشناسی مدعیان مهدویت اندک بوده و با رویکرد روانشناسی مورد مطالعه قرار نگرفته است. وی در این پژوهش که به شیوه توصیفی-تحلیلی انجام داده، از مستنداتی نظیر فایلهای صوتی و تصویری، پروندههای قضایی بهره برده است. یافتههای او در این اثر شامل دو دسته ترفندهای مدعیان دروغین مهدویت یعنی ترفندهای جذب مخاطب و ترفندهای روانشناسی پایایی افراد جذب شده است؛ کا عبارتند از:
الف) ترفندهای جذب:
1) اعتمادسازی کاذب با ابزار انتساب دروغین
2) مرحلهای بودن ادعا
3) ارتباط گیری
4) القای ماهیت ماورائی
5) شخصیتسازی کاذب مدعی
ب) ترفندهای پایایی:
1) مغزشویی
2) مظلوم نمایی
3) ایجاد شخصیت کاذب در مریدان
برخی از ویژگیها و نقاط قوت این مقاله عبارتند از:
1) رویکرد جدید نویسنده به موضوع مدعیان دروغین مهدویت (رویکرد روان شناسانه)
2) سازماندهی خوب و سیر منطقی مباحث
3) مقدمه دقیق و کامل با رعایت اصول مقاله نویسی
4) کیفیت و تنوع منابع پژوهشی و مستندات مکتوب و غیر مکتوب
5) قلم روان و شیوا
6) تطبیق موارد بر مصادیق استخراجی از مستندات و پرونده های قضایی.
7) نتیجهگیری کامل و دقیق به طوری که معادل هر محور از بحث یک نتیجه جزئی ذکر شده است و به نقاط اشتراک بحث و تأکید بر شیعی بودن جامعه ایران اشاره شده است.
مهمترین اشکالات این اثر پژوهشی عبارتند از:
1) چکیده مقاله تمامنما نیست و جا داشت نتایج دقیق و کامل تر در چکیده ذکر شود در حالی که نویسنده به ذکر نتایج ترفندهای پایایی بسنده کرده است، مثلاً اشاره به اینکه مظلوم نمایی هم ترفند جذب و هم ترفند پایایی است که در نتیجهگیری به صراحت آمده است.
2) از نظر محتوایی جا داشت درباره اصطلاح جدید مورد استفاده فرقهی ضالّهی بهائیت یعنی"تحرّی حقیقت” که یکی از 12 تعلیم اجتماعی بهائیان است به معنای به جستجوی حقیقت پرداختن بدون هرگونه تقلید! برای فهم مخاطب در پاورقی (صفحه 91) توضیح داده میشد.
3) در فهرست منابع فرمت انتخاب شده دقیقاً در همه موارد رعایت نشده و در برخی موارد وحدت رویه مشاهده نمی شود.
4) پاورقیهای طولانی.
5) استفاده همزمان از ارجاع درون متنی و پاورقی (البته به فرمت استاندارد مجله نیز بستگی دارد!).
6) برخی اشکالات تایپی دیده میشود.
متن مقاله مورد بررسی را از اینجا دریافت کنید.
برگزاری اولین "ژورنـال کــلاب مهــدوی" (1)
“ژورنـال کــلاب مهــدوی” (1)
معاونت پژوهش مدرسه علمیه هاجر خمین، روز دوشنبه مورخ 98/02/09 اولین ژورنال کلاب مهدوی این مدرسه علمیه را ویژه طلاب پایه سوم برگزار نمود. در این ژورنال کلاب مقالهای با عنوان «تحلیلی بر نگرش خیر کثیر در بسترسازی جامعه مهدوی» اثر سید حسین رکن الدین و طیبه قائمی بافقی از فصلنامه علمی پژوهشی انتظار موعود (سال هجدهم، شماره 60، بهار 1397) توسط طلبه محترم سرکار خانم لیلا مختاری فرد ارائه و با همراهی استاد مربوطه سرکار خانم سلیمانی مورد ارزیابی قرار گرفت.
نویسنده در این اثر تحقق جامعه آرمانی، را نیازمند مقدماتی میداند که مهمترین آنها، تغییر نگرش افراد جامعه است؛ زیرا نوع نگرش افراد، بر رفتار آنها مؤثر بوده و عملکرد و رفتار آحاد جامعه است که اجتماع را میسازد. وی اظهار میدارد: «براساس فرهنگ قرآنی، نگرش افراد در قالب دو نگرش «تکاثری» و «کوثری» قابل بررسی است. مستکبران و دنیاطلبان، به دنیا نگرش تکاثری دارند و تمام اعتباریات را فقط از آن خود دانسته و برای تحقق کثرت طلبیشان، دائم به دنبال افزایش سلطه بر دیگران هستند. در مقابل آنها، افراد در نگرش کوثری، اصالت را به زندگی اخروی میدهند. این نگرش، سبب میشود افراد علاوه بر اصلاح خود، به دنبال گسترش فرهنگ دینی باشند. در فرهنگ اسلام شیعی این رویکرد «انتظار فرج» نامیده میشود که در زمره افضل اعمال است؛ زیرا این رویکرد دارای این ظرفیت و قابلیت است که با ایجاد فضای نگرش مثبت و آرمانگرا، گرایش افراد و جامعه را به سمت تحقق جامعه مهدوی رهبری کند.» این پژوهش که از نوع کتابخانهای است، با دو روش نقلی ـ وحیانی و عقلی ـ تحلیلی انجام شده است. نویسندگان این مقاله مهم ترین محورهای ضروری این تغییر نگرش را شش امر میدانند و بر اساس آنها نتایج پژوهش خود را سامان بخشیدهاند؛ این محورها به شرح ذیل است:
1) ضرورت تغییر نگرش از سلطهپذیری به آزادی و استقلال
2) ضرورت نفی نژاد برتر
3) اصلاح نگرش به مقولهی آزادی
4) تغییر نگرش از کثرتطلبی به معنویتگرایی
5) تغییر نگرش، از شهرت طلبی به گمنامی و خدمت به مردم
6) تغییر نگرش از مرزبندی جغرافیایی به مرزبندی ایمانی
برخی از ویژگیها و نقاط قوت این مقاله عبارتند از:
1) رویکرد جدید نویسنده به موضوع جامعه مهدوی و بیان اهمیت تغییر نگرشهای افراد با هدف تغییر عملکرد و رفتار آحاد جامعه
2) سازماندهی خوب و سیر منطقی مباحث
3) کیفیت و تنوع منابع پژوهشی و به کارگیری مستندات و اصطلاحات قرآنی متناسب
4) قلم روان و شیوا
5) تطبیق موارد بر مصداق جامعهی ایرانی امروز
6) نتیجهگیری کامل و دقیق به طوری که معادل هر محور از بحث یک نتیجه جزئی ذکر شده است و این اثر در مجموع شامل شش نتیجه جزئی است.
مهمترین اشکالات این اثر پژوهشی عبارتند از:
1) چکیده مقاله تمامنما نیست و شبیه مقدمه است چراکه نتایج پژوهش در چکیده ذکر نشده است.
2) در پیشینه از هشت مقاله و کتاب نام برده شده است که نه در ارجاعات درون متنی و نه در فهرست منابع مشخصات این آثار از قبیل نام نویسنده، سال نشر، محل نشر و … نیامده است.
متن مقاله مورد بررسی را از اینجا دریافت کنید.
کـرسی آزاداندیشـی با موضوع: بررسی شبههی شُرور
کـرسی آزاداندیشـی با موضوع بررسی شبههی شُرور، روز شنبه مورخ 98/02/14 در مدرسه علمیه خواهران هاجر خمین برگزار شد.
استاد ارائه دهنده: حجت الاسلام دکتر یارمحمّدی؛ دکترای رشته امامت خاصه از دانشگاه قم
استاد منتقد: حجت الاسلام والمسلمین دیّانی؛ مدیر حوزه علمیه امام خمینی (ره) شهرستان خمین؛ کارشناسی ارشد رشته هرمنوتیک
استاد داور: حجت الاسلام والمسلمین خادمی؛ سطح 4 رشته فقه و اصول
دبیر اجرایی: سرکار خانم سلیمانی؛ معاونت پژوهش مدرسه علمیه هاجر خمین
نظرات ارائه دهنده:
لازمه مطلق بودن حکمت خدا این است که آفرینش را حکیمانه بدانید. نمیشود که در مقام سخن آفرینش را هم حکیمانه بدانید و آن را به وجوب وجود خدا برگردانید ولی در مقام فعل قائل به حکمت خدا نباشید. اساساً یکی از معانی حکمت خدا اتقان در فعل است. طبیعتاً اگر ما ثنوی نباشیم، که نیستیم، و مطابق مبانی یگانه پرستیم باید قبول داشته باشیم، هر آن چیزی که به عنوان مخلوق خدا در این عالم شکل میگیرد، حتماً مطابق با حکمت خداست. این امر قابل چشم پوشی نیست چراکه اگر این امر زیر سؤال برود، وجوب وجود خدا زیر سؤال می رود که منجر به انکار مقام الوهیت خدا میشود. پس هرچه را در این عالم مخلوق خدا میدانید باید وجه حکمت خدا را در آن مخلوق نشان بدهید. بنابراین در مواجهه با درد و بلایای طبیعی (زلزله، سیل، صاعقه، طوفان و …) اگر توحیدتان طوری باشد که حکمت خدا را ذیل آن توحید تعریف می کنید تمام اتفاقات عالم را باید حکیمانه و فعل حکیم بدانیم و اصلاً جایگاهی ندارد که اسم آن فعل را شرّ بگذاریم! اگر حدوسط برهان که حکمت است بپذیریم پس باید این را هم بپذیریم که هر چه از دوست رسد نیکوست. حال شما اگر شرّ را میپذیرید حکمت را ردّ کنید و اگر حکمت را میپذیرید شرّ را ردّ کنید.
بر اساس مبانی ادبی قرآن و غیر قرآن میپذیریم که قرآن به عنوان یک متن اصیل دینی حجیتش به لحاظ حتی ادبی از اشعار جاهلی هم بیشتر است. در قرآن شناسی برای کشف مدالیل الفاظ باید قرآن را مبنا قرار داد. بنابراین در لغتنامه حتی اگر ملاک خیر بودن را میل در نظر میگیرند، نمیتوان آن را از لغوی پذیرفت، به جهت استناد به متن اصیل قرآن. اینکه بگوییم هر چه مطابق میل است خیر است، هم با قرآن سازگار نیست و هم با عقل سازگار نیست. آدمی به خیلی امور میل دارد که حقیقت آن شرّ است، مثل آنچه کودک، نوجوان یا جوان به چیزهایی میل دارد که وقتی یک حکیم از بالا به آن مینگرد شرّ بودنش را مییابد؛ مثل اعتیاد به مواد مخدر یا مشروبات الکلی یا حتی فست فودها.
درباره قابل تحمل نبودن دردها، آیا ساختمان وجودی انسان را حکیمانه میدانید یانه؟ اگر این ساختمان وجودی را حکیمانه میدانید، طبیعتاً باید درد را به عنوان یکی از اجزاء این ساختمان بپذیریم، البته شاید این درد خوشایند ما نباشد. شاید این سؤال مطرح شود که چرا بدن طور دیگری خلق نشده که درد کنارش نباشد؟ چون نمیتوان مثلثی را فرض کرد که مجموع زوایای داخلی آن 180 درجه نباشد. همچنین نمیتوان انسان را با این بدن و ارتباط خاص آن با روح فرض کرد، بدنی که سبب تکامل روح میشود، قابلیتهای خاص با فیزیولوژی خاص دارد ولی درد را که از لوازم آن است نپذیرفت. بنابراین درد لازمهی حکیمانه بودن سیستم بدن انسان است. اگر کسی درد نداشته باشد اصلا میتواند زندگی کند؟ ممکن است بفرمایید: چرا برخی دردها شدید یا غیرقابل تحمل است؟ آن هم لازمه سیستم حکیمانه بدن است. نمی توان بدنی فرض کرد که این مشخصات را داشته باشد ولی درد به این شدت را نداشته باشد. خداوند متعال در تدبیر امور قدری هم برای عقل و تجربه انسان راه را باز گذاشته است، میتوان با مواد شیمیایی، مسکنها یا تجربه خود درد را کاهش داد. این امر نیز به دلیل اینکه خداوند مسیر عقل را برای ما باز گذاشته است حجیت دارد. درد را نمی توان شرّ تلقی کرد. درد خیر حکیمانهای است که در بدن قرار داده شده است.
با همین معیار حکمت سیل و سایر بلایای طبیعی قابل فهم است. نمیتوان زمین را کره قابل سکونت برای انسان با دمای خاص دانست که گیاهان بر روی آن رشد میکنند و دمای آن متناسب با نوع انسان و جنس حیوان است؛ ولی نمیشود که صفحات نداشته باشد یا پوسته نداشته باشد که جلوی حرارت را بگیرد به میزانی که نه خیلی سرد و نه خیلی گرم باشد تا قابل زراعت باشد. پس زمین با این پوسته و صفحات باید حتماً زلزله داشته باشد. اگر زلزله روی زمین رخ ندهد دیگر این زمین قابل سکونت نخواهد بود. در تحلیل بلایای طبیعی به این نتیجه میرسیم که: 1) لازمه این عالم اند 2) لازمه ای هستند که اگر آن را در نظام احسن نگاه کنید آن را خیر میبینید. در مورد سیل هم فرض کنید آب و باران داشته باشیم ولی اینها جریان نداشته باشند؛ آیا این طور میشود؟ آب یک جا بماند و بقیه زمین خشک باشد؟ چیزی به نام رود نخواهیم داشت که در سراسر زمین آبرسانی کند و انسانها و جانوران اطراف این رودها زندگی کنند و از آن بهره ببرند؛ کشاورزی و تولید نسل داشته باشند. لازمه این امور آن است که آب جریان داشته باشد. اگر آب یک جا بماند ما تمام منافع آب را از دست میدهیم. سیلاب و جریان داشتن آب لازمهی وجودی آب بر روی زمین است.
فرض اینکه عالمی خلق شود که این شرور در آن نباشد یعنی فرض عالمی که لوازم در آن نباشد. مثل روغنی که چرب نباشد، نمکی که شور نباشد یا شکری که شیرین نباشد. اینکه گفته میشود این نظام خلقت نظام احسن است یعنی به بهترین شکل ممکن که قرار بوده عالم خلق شود، خلق شده است.
اگر حکیمترین موجود که علم مطلق، قدرت مطلق و حکمت مطلق دارد، بخواهد نظامی را خلق کند، پنج حالت فرض دارد:عالمی که 1) خیر محض 2) خیر کثیر و شرّ قلیل 3) خیر و شرّ مساوی 4) شرّ کثیر و خیر قلیل 5) شرّ محض باشد. اگر خدا را حکیم بدانیم فقط خلق دو عالم فرض دارد یا خیر محض باشد و یا خیر غالب که در کنار آن شرّ قلیل باشد. خلق سه وجه دیگر حیکمانه نیست. پس عالمی که الان خلق شده است یا خیر محض است مثل عالم ملائکه و یا عالم ماده که خیر غالب است که لازمه وجود این عالم برخی اموری است که بعضیها اسمش را شرّ میگذارند. پس خلقت کل عالم حکیمانه است. پس آنچه ما بلایای طبیعی مینامیم رحمت خداست حتی اگر سیلاب، زلزله، گردباد و طوفان باشد. اسم لوازم عالم را نمیتوان شرّ نهاد. بسیاری از اندیشمندان معتقدند که این لوازم شرّ نیستند؛ این لوزام اگر در این عالم نبودند این عالم اداره نمیشد، اصلاً رشد پیدا نمیکرد.
همه عیب سیل گفتیم، هنرش همی بگوییم …
مقالهای از استاد دانشگاه دکتر فاضلی منتشر شده که محاسن سیل را برمیشمرد. این سیل ایران را دارد آباد میکند. توجه کنید که اعتقاد ما اومانیستی نیست، اعتقاد ما الهی است. در اعتقاد الهی خدا مرکز است ولی در اعتقاد اومانیستی آنکه مرکز است انسان است. اگر انسان را مرکز قرار دادیم هر آن چیزی که با زندگی انسان در تضاد باشد اسمش را شرّ می گذاریم. اما اگر مرکز خدا بود هر آنچه در عالم اتفاق میافتد خیر است. بلایای طبیعی که چقدر زمینها را حاصلخیز میکند، ریزگردها را از بین میبرد، تالابها را احیا میکند. نگاه مجموعی به عالم سبب میشود هیچ چیزی را در عالم شرّ ندانیم. در مورد شدت سیل هم خیرش در این شدید بودنش است مثلا اگر شدید نباشد نمیتواند زمینهای خوزستان را حاصلخیزتر کند. جریان طبیعی آب باید مواد معدنی را حرکت دهد، آبرفتها را جابجا کند و مواد معدنی را با خودش به سطح زمین بیاورد.
نظرات استاد منتقد:
عدل الهی با برخی بلاها و مصائب چهطور قابل جمع است؟ چهطور میشود خدای متعال که قادر مطلق است باران رحمت رابه سیل تبدیل میکند؟ آیا باید گفت خداوند بر ما عذاب نازل کرده نه رحمت؟! مگر خداوند علم مطلق ندارد؟ اینکه اراده خدا قرین علم خداست چه میشود؟ بعد از اثبات واجب الوجود، براهین و نصوص اثبات مطلق بودن اوصاف الهی (قدرت مطلق، علم مطلق و …). ما قدرت، علم و عدالت و حکمت مطلق خدا را در مبانی کلامی اثبات کردیم. سؤال: چطور خداوند با این علم و قدرت نمی تواند زایمانی را برای مادر رقم بزند که این زایمان بدون درد باشد؟ مگر برای حضرت مریم رقم نزد؟ زایمان بیدرد محال وقوعی است و محال ذاتی نیست. قدرت خداوند به محال وقوعی تعلق میگیرد مثل دریای جیوه ولی قرار دادن کره زمین در تخم مرغ محال ذاتی است.
سیلی که نزدیک 30هزار خانه را در پلدختر خراب میکند، درد زایمان که تحمل آن سخت است را هر چه میخواهیم با حکمت جمع کنیم نمیتوانیم. چه کسی میپذیرد که درد زایمان چیز خوبی است؟ درد شاید خوب باشد ولی آیا همه دردها خوباند؟ خدا نمی توانست درد را کاهش دهد. آیا سیل پلدختر را خدا نمی توانست جوری کنترل کند که جایی خرابی نداشته باشد؟ خدایی که میتواند رود نیل را جوری خشک کند که حتی جای پای حضرت موسی علیه السلام و اصحابش نماند؛ چگونه باید پاسخ داد که علم، قدرت ، عدالت و حکمت خداوند زیر سؤال نرود؟
در معجم المقاییس اللغة بزرگانی چون آقای ربّانی، آقای سبحانی و علامه طباطبایی در المیزان جلد 3 خیر را اینگونه معنا میکنند: «خیر آن چیزی که میل و گرایش انسان به آن باشد». آیا ما به درد میل داریم؟ به سیل میل داریم؟ میتوان کسی را در عالم یافت که به درد یا به سیل و ویرانی میل داشته باشد؟
چرا درد؟ چرا این قدر زحمت؟ نمیشد مثلا به جای احساس درد نقطه ای در صورت روشن می شد که مشکل سیستم بدن را متوجه شویم؟ خدا نمیتواند دنیایی خلق کند که سیل و زلزله در آن نباشد؟ چطور در قیامت چنین است؟ فاعلیت فاعل که مشکل نداشته بلکه قابلیت قابل مشکل دارد؛ زمین چون جسم کثیفی بوده در شش روز آفریده شده و سیل و زلزله در آن است.
در سوره یاسین می خوانیم: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيئًا أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُونُ: فرمان او چنين است که هرگاه چيزي را اراده کند، تنها به آن ميگويد: «موجود باش!»، آن نيز بيدرنگ موجود ميشود!
وقتی آدم بمیرد خدا به او بدنی لطیف میدهد که بدن مثالی است یا بدن برزخی است که درد ندارد چرا همین کار را در دنیا نکرد؟
نتایج دیدگاه موافق:
انسان اگر موجودی دو ساحتی باشد و روح و بدن داشته باشد، باید با استفاده از بدنش به صورت اختیاری به کمالات اختیاری دست پیدا کند. به دست آوردن کمالات روحانی به صورت اختیاری لزوما باید در فضایی باید قرار بگیرد که در آن فضا لزوما تضاد فرض شود، انسان بین دوراهی قرار بگیرد، بین لذت و الم قرار بگیرد. دنیا، دنیای تضاد باشد و دقیقاً همین عالم باشد تا ما بتوانیم رشد پیدا کنیم. قرار نسیت مثل ملائکه باشیم که کمالاتشان کمال اختیاری نیست، ارزشی که کمال اختیاری ما دارد، آنها قطعا ندارند. کسب کمال اختیاری با تحمل همین سختیهاست تا زمینهی رشد، زمینهی صبر و زمینهی اجر برای ما انسانها بشود.
در پاسخ به اینکه چرا بدن مانند بدن مثالی خلق نشده که درد نکشد، باید گفت: بدن مثالی هم درد میکشد، طبق مبانی ما بدن برزخی نسبت به بدن دنیوی لذت و الم را شدیدتر درک میکند و بدن اخروی هم نسبت به این دو بدن لذت و الم را بیشتر درک میکند؛ پس حتی اگر بدن لطیف داشتیم هم باز لذت و الم را درک میکردیم.
اگر بدن لطیف داشتیم که دیگر در این دنیا نبودیم، لذا این حرف مستلزم عوض کردن فرض بحث است.
نتایج دیدگاه مخالف:
اساساً شرّ در عالم هست یا نیست؟ اگر هست چه کسی آن را خلق کرده؟ پس یا باید ثنوی مسلک شویم یا قائل شویم که شرّ نیست که نمیتوان پذیرفت؛ برخی از متکلمین معاصر تأکید دارند که: « شرّ امری عدمی است مثلاً جهل که عدم علم است و مرگ عدم روح است، خداوند دائماً به ما فیض وجود میدهد، حال اگر لحظه ای این فیض وجود را قطع کند، کجای آن شرّ است؟ ما اسم آن را شرّ میگذاریم». حرف ایشان صحیح است ولی همه شرور که این چنین نیستند؛ مثلاً دندان درد شرّ است و قائلیم که شرّ امر عدمی است؛ حال اگر این دندان درد گذاشت شب بخوابیم! یک امر عدمی چگونه میتواند منشأ آثار باشد؟ به نظر آقای ربّانی معقولات ثانی برخی وجودی مثل نظم و برخی عدمی هستند مثل جهل و لذا درد دندان امر وجودی است. بالاخره درد هست و منشأ آثار است. سؤال اینجاست که اگر شرّ را امر عدمی بدانیم و بگوییم خالقش خدا نیست! باید توحید در خالقیت را بحث کرد؛ اگر بگویی خالقش کس دیگری است که شما ثنوی شدهاید! پس چارهای نیست که قبول کنید در عالم شرّی هست، شرّ را هم خدا خلق کرده و یا بر اساس مبانی فیزیک کوانتم گفت: خدا دارد آزمون و خطا میکند!
در عالم هر اتفاقی میافتد حکیمانه است. اگر برهان حکمت را اثبات کردیم و پذیرفتیم که خداوند بهترین نظام را خلق کرده است، پس سیل و دردها و سختیها همه حکیمانه است.
جمع بندی استاد داور:
قدرت خداوند متعال به شیء تعلق میگیرد طبق آیه: إنّ الله علی کلّ شیء قدیر. امری که سبب تناقض باشد شیء نیست مثل فرض کره زمین در تخم مرغ که هم عالم کوچک نشود و هم کوچک شود و در تخم مرغ جا گیرد مستلزم تناقض است لذا این امر محال ذاتی است و محال ذاتی چیزی نیست لذا قدرت خداوند مطلق است و به همه چیز تعلق میگیرد ولی به نیستی تعلق نمیگیرد.
گاهی بلایا و مصائب عاملش خود انسان است مثل خانههایی که در بستر رودخانهها ساخته شده است. خداوند به ما عقل داده است و میدانیم این کار خطرساز است؛ منشاء این خطای ما خداوند متعال نیست.
امّا مصائب و بلایا و گرفتاریهایی که در اختیار انسان نیست و خداوند متعال آنها را ایجاد کرده است، مردم در این رابطه سه دسته هستند:
* یک دسته: هیچ گناهی نکردهاند و مطیع فرمان خدا هستند. برای اینها هر چه پیش آید خیر است. برای انبیاء، مقرّبان و ائمه معصومین علیهم السلام سختترین مشکلات پیش آمده است. همچنانکه پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله فرمودند هیچ پیامبر مثل من رنج و مشقت نداشت. این مصائب برای ایشان ترفیع درجه است؛ مثل مادری که وقت زایمان از دنیا رفته است، این حکم شهید را دارد. کسی که غرق میشود، کسی که زیر آوار میماند، حکم شهید را دارند. افراد گرفتار در روز قیامت که به مقاماتی میرسند میگویند: ای کاش در دنیا به ما مصائب بیشتری میرسید.
* دسته دوم: مؤمنین گناهکار هستند که به واسطه مصائب و بلاها خداوند آنها را شستشو میدهد و پاک میکند که این هم خیر است؛ هرچند ظاهرش خلاف میل انسان است. خیر که همواره امور مطابق میل ما نیست. گاه آن خیر از امور عقلانی است یا برخی امور ناشی از افراط و تفریط و تمایلات است. مثل تمایلاتی که کسی کنار بگذارد، برود راهب شود و در بیابان زندگی کند که این مذموم است یا کسی بخواهد افراط کند در تمایلاتش که سر از امور خلاف در میآورد. حتی اگر خراشی بر بدن انسان وارد شود باعث مغفرت او از گناه است.
* دسته سوم: آنهایی که ایمان ندارند، اگر مصیبت و گرفتاری بر ایشان وارد شود، باز هم سبب سبک شدن کفه گناهانشان خواهد شد و برای آنها خیر است.
درد دو معنا دارد: اگر به معنای سختی باشد، کسی را در دنیا سراغ نداریم که بدون سختی به جایی رسیده باشد مثلا بچهای که میخواهد سواد یاد بگیرد چقدر مشقت و سختی میکشد تا حروف الفبا را بیاموزد.
حال اگر درد به معنای مصطلح خودش به کار رود، همین درد نشان میدهد که یک ناهماهنگی در بدن ما به وجود آمده است. این درد خیر است که ما را برمی انگیزد که به دنبال درمان و دارو برویم و سبب پیشرفت در علوم پزشکی شده است.
اساساً بنا نیست که خداوند دنیا را بر اساس اراده، اداره کند ولی در بهشت اراده کار میکند، هر چه ما در دنیا تقوی و اعمالمان بهتر باشد در جهان آخرت اراده ما قویتر است. در آیه 21 سوره واقعه میخوانیم: وَلَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ؛ در بهشت اگر گوشت پرندهای را میل داشته باشید، آماده میشود. در روایات آمده است که نامهای از پروردگار متعال به دست مؤمنین میرسد که در آن آمده است: مِن الحیّ الذی لایموت إلی الحیّ الذی لایموت؛ با این مضمون که خدا میفرماید من کسی هستم که وقتی چیزی را اراده میکنم همین که بگویم: باش! تحقق پیدا میکند، تو را هم مثل خودم قرار دادم. بهشت چنین است ولی دنیا جای آن است که انسان آن مقام را در بهشت پیدا کند.
مادر فقط درد زایمان را تحمل نمیکند، مشکلات دیگری هم هست. نه ماه در فشار و سختی است. لذا در روایات آمده، زنی که فرزندی از او متولد شود مثل این است که خودش تازه متولد شده است و تمام گناهانش میریزد؛ این یکی از خیرات و برکاتش است، حال اگر آن فرزند هم منشأ خیرات و برکات شود که آثار بیشتری دارد. در برابر این درد خداوند مقاماتی را برای مادر قرار داده است.
خداوند فرموده من دنیا را آفریدم و از شما خواستم که این دنیا را آباد کنید: وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا (هود، آیه 61). چقدر دستورات دینی داریم که طوری زندگی کنید که از بیماری پیشگیری شود و آداب اسلامی را رعایت کنید یا خانه را طوری بسازید که سیل و زلزله آن را ویران نکند و … . یکی از بزرگان میفرمود: هر چیزی در فشار و سختی است ولی انسانها تحملش را ندارند. در روایت است که هر مشکلی که خداوند به انسان میدهد به همان اندازه هم صبر نازل میکند. اما انسان جزع و فزع میکند، داد و بیداد میکند؛ هم مشکلش را دوچندان میکند و هم اجر و پاداشش را از بین میبرد. لذا در این دنیا بنای خداوند بر این است که انسان با تلاش و زحمت و پایداری در مشکلات و سختیها و دردها ما را بسازد. راه اینکه اراده ما قوی شود و در آن عالم ارادهی ما کارکن باشد تحمل سختیها است. از خداوند متعال طلب میکنیم که ما را از امتحانات سربلند بیرون آورد.
مسئلهی قضا و قدر هم مطرح است. خداوند متعال سرنوشت ما را هر طور مقدّر فرموده باشد، سرنوشت ما همان است. خدای متعال میفرماید: إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّى يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم (رعد، آیه 11). بر اساس توحید در خالقیت هر کاری که در عالم رخ دهد با عنایت خدای متعال است و قضا و قدر الهی بر این تعلق گرفته که ما کارهایی انجام دهیم و در سلسلهی این کارها ارادهی ما و انتخاب ما هم دخیل است. ما با اراده خودمان اگر کار خیری انجام دادیم به نتیجه آن میرسیم و اگر با اراده و انتخاب خودمان کار شرّی انجام دادیم به فلان نتیجهی بد میرسیم و هیچ گونه جبر و تفویضی مطرح نیست. این طور نیست که انسان به خود رها شده باشد یا دست و پا بسته باشد. با بررسی باطن امور درست است که برخی امور جزء ناملایمات است ولی انسان مؤمن خیر و برکت آن را مییابد و در برخی ناملایمات هم انسان خودش نقش دارد و عاملش است.
چکیده تحقیق پایانی: بررسی نقش امتحانهای الهی در تکامل انسان
عنوان تحقیق پایانی: بررسی نقش امتحانهای الهی در تکامل انسان
استاد راهنما: سرکار خانم انسیه حمزهلو
استاد داور: حجة الاسلام والمسلمین سید محمّد اسماعیلی
پژوهشگر: معصومه حامدی
تاریخ دفاع: 25 اسفند1397
چکیده
پژوهش حاضر به بررسی نقش امتحانهای الهی در تکامل انسان پرداخته است. آدمی آنگاهکه مکلّف به تکلیف الهی است، همواره تا آخرین لحظههای حیات در معرض آزمایش و امتحان قرار دارد. هدف نهایی باریتعالی از آفرینش انسان رساندن او به کمال و تعالی نوع بشر است. بدون آزمایش نوع بشر به کمال مطلوب خود نخواهد رسید. آگاهی از نقش امتحانات الهی در کمال انسانی ازآنجهت حائز اهمیت است که زندگی آدمی را هدفمند نموده و او به بهرهمندی حداکثری از فرصتهای پیشرو در جهت تکامل فردی و اجتماعی میرسد. پرسش اصلی این پژوهش آن است که امتحانهای الهی چگونه بر تکامل انسان تأثیر میگذارند. از این رو با هدف مطالعهی نقش امتحانهای الهی در تکامل انسان به روش توصیفی ـ تحلیلی و جمعآوری اطلاعات مبتنی بر فیشبرداری کتابخانهای انجام شده است. یافتههای پژوهش حاکی از آن است که خداوند انسان را با شیوهها و ابزار گوناگون میآزماید. امتحان گاهی بهواسطهی امور خیر و موافق با طبع انسان و گاه با ناملایمات و رنجها توأم است. ابتلاء و امتحان سبب تکامل جنبههای فردی و اجتماعی انسان میگردد. تکامل فردی باعث رشد و شکوفایی استعدادهای بالقوهی انسان، پاکسازی از گناهان و رشد فضایل اخلاقی است. برخی ساحتهای تکامل اجتماعی انسان عبارت است از: رسیدن به مقام امامت و ولایت، حسن معاشرت، برخورداری از احساس مسئولیت اجتماعی همچون برپاداشتن فرضیهی امربهمعروف و نهی از منکر و قرار گرفتن در جایگاه عالمان است.
واژگان کلیدی: امتحان، امتحان الهی، تکامل انسان، کمال.