نشست علمی پژوهشی با عنوان نقد و بررسی شبهات واقعه عاشورا روز دوشنبه مورخ 1400/06/08 با حضور استاد برجسته حجت السلام دکتر محمّد باقر پور امینی و با همکاری معاونت پژوهش مدرسه علمیه خواهران هاجر شهرستان خمین و جامعة المصطفی العالمیه واحد آشتیان به صورت مجازی برگزار و با استقبال خوبی از سوی طلاب و مدارس علمیه سراسر کشور مواجه شد.
در ابتدا دکتر پور امینی در پاسخ به کسانی که سعی دارند یزید را از ارتکاب قتل امام حسین علیه اسلام تبرئه کنند و شیعیان را متهم به قتل امام علیه السلام کنند که شیعیان امام خود را به کوفه دعوت کردند و او را کشتند! گفت: «این اتهام فرافکنی غیر قابل باوری است. چون در جایی نداریم که شیعه به عنوان مذهبی رسمی در کوفه مطرح بوده که بزرگان کوفه نامه ای نوشته باشند و از امام دعوت کرده باشند و خودشان هم کشته باشند. جریان وسیعی در کوفه دعوت کردند. شهید مطهری می فرماید که قیام امام حسین (ع) یک قیام چند ماهیتی است و صرفاً به خاطر دعوت مردم کوفه این حرکت آغاز نشد. اول: ایستادن در برابر حاکمیت ظلم و جور یزید که اصلا امام بیعت نکردند؛ دوم: امربه معروف وسومی؛ بعد در رمضان سال 60 ه.ق نامه های مردم کوفه مطرح شد. افراد شاخص شیعه هم اگر درر بینشان بود، آنهایی بودند که در کربلا حاضر شدند و جزء شهدای کربلا بودند. ولی از آنهایی که عمله ی یزید بودند و ستمگر شدند، یک نفر را نمیتوانیم نام ببریم که به تشیع شهره باشد. آیا شمر و عبید الله و ابن سعد را می توان شیعه تلقی کرد؟! سوابق کسانی را که در برابر امام حسین ایستادند را بررسی کنید».
استاد در ادامه فرمودند: «عمده مورخان مثل تاریخ طبری، ابن کثیر در البدایه و النهایه و ابن اثیر در الکامل دارند که دستور اولیه از طرف یزید به عنوان حاکم مطرح شد. یزید نامه نوشت به حاکم مکه، حاکم مدینه و ابن زیاد که از افراد خاصی یعنی حسین بن علی (ع)، عبد الله بن زبیر و عبد الله بن عمر را به زور بیعت بگیرند و … این نامه در تاریخ یعقوبی آمده است. ابن عساکر هم از نویسندگان عصر اموی است که اورده یزید در نامه امر به جنگ با حسین (ع) کرد و گفت اگر بر او ظفر یافتید او را نزد من بیاورید. به ویژه اینکه ابن عساکر در پایان نیز قاتلان سید الشهداء را لعن کرده است. در کامل ابن ثیر نیز به نقل از ابن زیاد آمده که حسین را کشتم به این دلیل که او بر امام خروج کرد. یزید مرا در دو کار مخیر کرد یا حسین (ع) را بکشم یا خودم کشته شوم.
فراتر از اینها افشاگریهای زینب کبری و امام سجاد (علیهما السلام) روشن کرد که در گام اول عبیدالله به صورت مستقیم و در گام دوم یزید به عنوان آمر و دستوردهنده اصلی عامل شهادت اباعبدالله (ع) بودند.
شبههی دیگری که دکتر امینی پور پاسخ دادند چنین است:
مگر نه اینکه امام حسین علیه السلام به علم امامت می دانستند چه وقایعی در انتظارشان است، چرا خانواده و زن ها و بچه ها را به همراه بردند تا به خاندان اهل بیت تعرض و ظلم شود و همه متحمل رنج و عذاب شوند؟
در پاسخ باید توجه داشت، سید ابن طاووس در لهوف که به ترتیب وقایع قبل از قیام، قیام و بعد از قیام عاشورا و برای زائران سیدالشهداء (ع) نوشته است، در بخش اول دارد: امام حسین علیه السلام خاندان خود را آوردند تا پیشگیری کنند از گروگان گیری ایشان و جلوگیری از حرکت اصلاحی امام. امام بیعت نکرد و اعتراضش را با همین بیعت نکردن اعلام کرد. از 28 رجب که امام از مدینه حرکت کرد و 5 ماه هم در مکه بودند، این موضوع روشن بود. نکته دوم: حضور در صحنه خاندان و حرکت از مکه در 8 ذی حجه که مسلم نامه داد که کوفیان آماده هستند. بله خیلی ها میدانستند و در دیدارها به روایت پیامبر اکرم (ص) استناد میکردند که حسین (ع) در کربلا به شهادت میرسد؛ اما حضور در صحنه خاندانی قرار است بمانند، هر چند رنج و سختی را تحمل کنند ولی این وقایع باید حفظ می شد و شاهدانی باید وقایع را میدیدند و ثبت می شد تا از تحریف ها جلوگیری شود. چون با سلطه اموی بر رسانهی عمومی راحت می توانستند بگویند، حسین (ع) تب کرد و کشته شد! چنانکه بسیاری از قضایا را تحریف کردند.
سپس ایشان به یک نمونه از این تحریفها اشاره کردند: «سعد بن عباده با خلافت ابوبکر مخالفت کرد؛ گرچه خودش هم ادعا داشت؛ به شام تبعید شد و او را کشتند. اطرافیان خلفاء سؤال کردند: سعد بن عباده چه شد؟ گفتند جنی ها او را کشتند. همچنین ابن ابی الحدید از استادش نقل میکند که: چرا علی بن ابیطالب (ع) اعتراض نکرد در روزهای اول؟ و بعد بیعت کرد؟ جملهای دارد که: او ترسید که جنی ها او را بکشند! به راحتی افراد را حذف میکردند و یک نسبتهای وارونه هم برای آنها قرار میداندند. همین وقتی که خالد بن ولید بعد از فوت پیامبر اکرم(ص) در آغاز خلافت ابی بکر به راحتی وارونه کردند. مالک بن نویره بعیت کرده بود با خلیفه اول اما او برای توجیه تعدیاش گفت او بر خلیفه شوریده است و سرش را بریدند و گذاشتند روی منقل و سوزاندند.
نکته سوم اینکه حرکت امام تا روز عاشورا حرکت تکمیل شده نبود. ماندگاری قیام به برکت حضور زینب (س) تا کوفه و از آنجا تا شام به همراه امام سجاد (ع) بود. اگر حرکت حماسی امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) را نداشتیم واقعا کربلا در کربلا می ماند.
شبهه سوم در رابطه با زیارت عاشورا است: زیارت عاشورا سندهای مختلفی دارد، بعضی اساتید میگویند در سند اصلی زیارت عاشورا در قسمت لعن اسم خلفای بنی امیه نیامده است: اللهم خص انت اول ظالم باللعن منّی… . لذا لازم نیست در ایام تبلیغ حج به زیارت عاشورای مفاتیح الجنان استناد کنید و نسخه ای را در زیارت عاشورا مورد استناد قرار دهید که اسم خلفا در آن نیامده باشد!
نکته یک: آیا فقط در عرصه عمومی که شیعه نیستند می خواهیم صحبت کنیم؟ یک نکته هم نسبت به باور ماست. اصولا در صدا و سیما زیارت عاشورا را کامل پخش نمی کنند چون بعد ملی و بین المللی دارد. اما این به معنای انکار زیارت عاشوراست؟ نه. به تصریح بزرگان شیعه و حدیثشناسان، علمای رجال، وثاقت سند زیارت عاشورا قطعی است و تأییدات غیبی هم دارد. نکته دیگر درباره نسخه زیارت عاشورای موجود است. اول منبع که این سند را دارد شیخ طوسی است. زیارت عاشورا در کامل الزیارات بن قولویه داریم که در فراز اللهم خص انت اول ظالم باللعن منّی… است. اول منبعی که این سند را دارد، مصباح المتهجد از شیخ الطائفه، شیخ طوسی است تصریح به همین زیارت عاشورای موجود در مفاتیح الجنان شده در صفحه 776: «ثم یقول: اللهم خص انت اول ظالم باللعن منی و ابدء به اولا ثم الثانی و الثالث و الرابع و العن یزید خامسا و العن عبید الله بن زیاد و ابن مرجانه و عمر بن سعد و آل ابی سفیان و آل زیاد و آل مروان الی یوم القیامه». بله نسخه دیگری از زیارت عاشورا در کانل الزیارات ابن قولویه است که عبارات و ادبیاتش در این فراز به گونهای دیگر است. این عبارت نسبت به باور خودمان است ولی از باب تقیه قرار نیست در جمع اهل سنت تصریح به اینها کرد. بیاناتی داریم که تعیین می کند که اولا کدام شخص است؟ الثانی کدام شخص است؟ ولی باور ما به عنوان مانیفست اصلی این است. بالاخره در تبلیغ بین الملل مقتضای حال و مقام را در نظر بگیرید. اینها باور قطعی ماست و قرار نیست به کسانی که سطح باورشان یک باور عمومی است و فقط به شهادتین اقرار دارند و تصویر عمومیشان همان خلفای سه گانه است و امیرالمؤمنین علی علیه السلام را به عنوان خلیفه چهارم می پذیرند. قرار نیست در مقام اول تمام این معارف خاص را به دیگران منتقل کنیم.
سؤالی دیگر که حجت الاسلام امینی پور پاسخ دادند آن است که:
علت عدم حضور همسر حضرت زینب علیها سلام در کربلا چیست؟
عبد الله بن جعفر در تاریخ شخصیت برجستهای است. سن ایشان از امام حسین (ع) بیشتر بود و بعد از شهادت امام علی(ع) به شدت مطیع امام حسن(ع) و امام حسین (ع) بود و بسیار آدم خیّری هم بود.
مرحوم مامقانی در تنزیه المقال می گوید: عبد الله بن جعفر نابینا بوده که مانع از حضور این شخصیت شده است.
پذیرفتن این مطلب سخت است چون عبدالله نامه ای می نویسد به امام حسین (ع) که از این راه که رفتی برگرد که ممکن است کشته شوید و اگر شما بروید روشنایی زمین خاموش می شود؛ شتاب نکنید. می گویند رفته بود پیش عمر بن سعید اشتر که امان نامه ای برای امام بگیرد که مرحوم مفید در کتابش صفحه 68 یا 69 دارند. یک توجیه دیگر آن است که به فرمان امام نشست تا از اموال امام و بقیه بنی هاشم حفاظت کند و نظارت داشته باشد.
بحث مریضی این شخص را نیز خیلی ها تأکید دارند. خودش ماند اما فرزندانش را فرستاد. فرزندانی که منسوب به زینب کبری (س) بودند. به هر حال ایشان محمد بن حنفیه و کسانی که منسوب به قیام بودند، زیان کردند که در قیام شرکت نکردند.
شبهه بعد درباره حضور حضرت رقیه (س) در کربلاست و آیا امام حسین دختری به نام رقیه سه ساله داشته؟
اصطلاحی در فقه هست که در موضوعات خارجیه شهرت کفایت می کند. همین مزاری که منسوب به رقیه بنت الحسین (س) است کفایت میکند. لذا نسل در نسل علما و بزرگان این بنا را به نام حضرت رقیه (س) زیار ت می کردند و افتخار می کردند
متنی در لباب الانساب ابن فندق بیهقی قرن 6 ه.ق است که قدیمی ترین متن است در ذکر افراد منسوب به امام حسین (ع):
« أما الحسينية، فهم من أولاد الحسين بن علي رضي الله عنهما، ولم يبق من أولاده إلا زين العابدين رضي الله عنه وفاطمة وسكينة ورقية، فأولاد الحسين رضي الله عنه من قبل الأب هم من صلب زين العابدين رضي الله عنه.» بعض جاها فقط فاطمه و سکینه آمده؛ این بهترین منبع برای استناد به داشتن فرزندی به نام رقیه برای امام حسین (ع) است.
نکته ای درباره سیاه پوشی در عزاداری:
لباس سیاه لباس غم است و وهابیت می گویند این بدعت شیعه است.
یک قضیهای را چند نفر نقل کردند، هم احمد حنبل در مسندش ذکر کرده و هم جامع الاحادیث سیوطی نقل کرده و هم در تهذیب اللغه ازهری هست که بر مشروعیت پوشیدن لباس سیاه در عزا تصریح دارد. در عبارت سیوطی هست و تهذیب اللغه ازهری (ج12، ص 302) تصریح دارد: درباره اسماء بنت عمیس دارد که وقتی همسرش جعفر به شهادت رسید پیامبر امر کرد به من که سه روز لباس سیاه عزا بپوش. البته بر سه روز تاکیدی نیست چون یک امر عرفی است.
استاد پور امینی در پاسخ به اینکه برخی القا میکنند که اسلام دین گریه و عزا است؛ تصریح کردند که این نسبت دروغی است. اسلام همچنانکه توصیه به گریه در امور خاص می کند ه خاطر حکمتی که دارد، بتوصیه به شادی و نشاط هم دارد. پیامبر اسلام (ص) به مؤمن توصیه میکند که اوقات روز را سه قسم کن و یک قسم را برای لذت حلال قرار بده. اسلام دینی بود که پیغمبرش همواره در تبسم بود و توصیه می کردند هر که برادر خود را شادمان کند، در قیامت شادمان است. حارث بن جوز نقل میکند: «ما رأیت احدا کان اکثر تبسما من رسول الله».
علمای ما وقتی می خواهند از صفات مرمنین یاد کنند؛ مثلا ابن سینا در بیان مختصات عرفان میگوید: «العارف حشّ بشّ بسّام: انسان عارف گشادهرو است و همواره تبسمی بر لب دارد.» دین اسلام دین جامعی است که همه ابعاد زندگی کاملا جای خود را مشخص کرده.
از سوی دیگر گریه در جای خاص به ویژه گریه بر حسین بن علی (ع) فضیلت است: من بکی و ابکی واحدا فله الجنه. بالاخره حفظ این حرکت حیات بخش مرهون این گریهها و سوگواری برای اباعبدالله الحسین علسه السلام است. در پاسخ این امر هم جلوه های شادمانی را بیان کنیم و هم گریه در موراد خاص را.
درباره حضرت قاسم (ع) و ازدواجش باید گفت:
خیلی ها نقل می کنند که قاسم به سن بلوغ نرسیده بود و بحث ازدواجش هم مطرح نبود.
ولی بیهقی در لباب الاانساب جلد یک صفحه 97 مراجعه کنید، سن قاسم را 16 سال می داند. مرحوم شعرانی دفاع می کند و می گوید چه دلیلی دارد که این موضوع را نفی کنیم؟ ولی شهید مطهری حرف ایشان را نفی می کند. اساسا آن حجله و ازدواج یا عدم ازدواج قاسم دخلی در برق و شکوه قیام امام حسین (ع) ندارد. آنچه درخشان است در واقعه عاشورا جملهی زیبای قاسم است که حضرت فرمود مرگ در نگاه تو چگونه است؟ قاسم (ع) فرمود: “احلی من العسل” که شیرینی شهادت از هر شیرینی دیگر بالاتر است. ما نه بر طبل نفی آن بزنیم نه بر اثباتش؛ این یک مطلب رده دوم است.
یک دیدگاه دیگر هم هست که این موضوع در دوره صفویه مطرح شده و در منابع تاریخی نداریم این قضیه را. تذکره الشهداء این مطلب را دارد.
می گویند اشتباهی شده بین قاسم بن حسن و حسن بن حسن برادر قاسم که جزء مجروحان بود و دستش قطع شد و با فاطمه بنت حسین ازدواج کرد. امام حسین (ع) به حسن بن حسن (ع) فرمود: این دو دختر کدام را می خواهی؟ سکوت کرد. امام فرمود: من فاطمه را به زوجیت تو در می آورم چو اشبه به مادرش فاطمه (س) است. حسن بن حسن (ع) تا سال 117 ق زندگی کرد و در مدینه وفات یافت. کسی به ازدواج سکینه هم که اشاره نکرده است.
چرا در جامعه در رابطه با کرونا گفتمان خوبی صورت نگرفت؟
انسان احساس می کرد تعارضی بین علم و دین هست. می گفتند مجالس امام حسین (ع) دارالشفاء است. نه دار البلاء. اصلا تعارض علم و دین را نباید ترویج کنیم. نمی شود گفت فقط دانش پزشکی یا فقط حرم!! بالاخره علم امنیت بیرونی می آورد و دین امنیت درونی می آورد؛ نباید این تقابل ایجاد شود. هر بیماری باید روند طبیعیاش را برای درمان طی کند: ابی الله ان یجری الاشیاء إلا بالأسباب فجعل لکل شیء سببا ( روایت از امام صادق علیه السلام). خدا هر چیزی را از راه اسبابش قرار داده است. قرار نیست هر چیزی به دست معصومین (ع) انجام بگیرد. مرحوم طبرسی اشاره می کند حضرت موسی (ع) مریض شد؛ گفت: درمان نمی خواهم، آنکه درد داده درمان هم داده است. جبرئیل آمد و گفت: خدا می فرماید تو را شفا نمی دهم تا دارو بخوری؛ درد از من است و دارو هم از من است. موسی روند درمان را طی کرد و خوب شد ولی در دلش این بود که چرا خدا مرا شفا نداد؟جبرئیل آمد و گفت: “اردت ان تبطل حکمتی توکلک علیّ” می خواستی حکمت خودم را صرفا با توکل بر من باطل کنی؟ فمن اودع العقاریر منافع الاشیاء غیری؟ چه کسی نفع و سود را در این گیاهان (دارو) قرار داده غیر از من؟
نکته دیگر اینکه شفا دهی ویژه خداست. هو الشافی و شفا را در هر چیزی که بخواهد قرار میدهد. قرآن شفای صدور است. خدا در عسل، در انسان شفا قرار داده است. امام حسن عسگری (ع) می فرماید: «یا من یجعل الشفاء فی ما یشاء من الاشیاء» ای آن کسی که شفا را در هر یک از اشیاء که بخواهی قرار می دهی.
انبیا و اولیاء عظام فاعل های بالاذن هستند؛ مستقل که کاری نمیتوانند بکنند. حضرت مسیح (ع) کور مادرزاد و پیس را درمان میکرد و مرده را زنده می کرد باذن الله. باور ما هم همین است؛ امام حسین (ع) نه تنها بیماری را شفا می دهد بلکه مرده را نیز زنده می کند به اذن خدا؛ چراکه مقام امام از انبیاء بالاتر است.
آیا جایی داریم که اهل بیت (ع) ما گفته باشند حتی اگر بیماری واگیر داشتی بیا در مجالس ما حتی اگر باعث اشاعهی بیماری شوی بیا و شفا می یابی؟! خداوند تبارک و تعالی فرموده: «ادعونی استجب لکم» چقدر مردم می روند دعا می کنند اما اجابت نمی شود؟ این ارتباط و اتصال اقتضای اجابت دارد ولی نه اینکه ما مصلحت اندیشی کنیم که خدایا چرا اجابت نکردی؟!
بله! الشفاء فی تربته، الاجابه تحت قبته: اجابت زیر قبه اباعبدالله تضمین شده است یعنی اینجا اقتضای بیشتری برای اجابت است ولی آیا هر کسی تربت سید الشهداء را خورد شفا پیدا کرد؟ اینها مکان هایی است که اقتضای شفا دارد… آیا امام رضا (ع) همه را صد در صد شفا می دهند؟ قرار نیست نظام سبب و اسباب به هم بخورد. اعجاز در موارد نادر است. چرا شفا را فقط شفای جسمی در نظر میگیریم و شفای روحی و اعتقادی را در معادلات خودمان نمیآوریم؟ هزاران نفر شبهات اعتقادی دارند، مشکلات روحی دارند و به حرم امام رضا (ع) می روند و دگرگون میشوند.
این عین جسارت و بی ادبی است که کسی بیمار کرونایی باشد و برود در مجالس و ماسک را در بیاورد و بگوید میخواهم شفا بگیرم. اینها مسئولند در خون مردم و مرگ مردم.
خداوند به دو تن از پیامبرانش میفرماید: «و طهرا بیتی للطائفین و للعاکفین و الرکّع السجود» خانه را پاک کن برای طواف کنندهها و برای عبادت کنندگان و نمازگزاران. مفسران میگویند طهارت از بت ها و اوثان هست ولی بیماریها هم هست.
اگر چنین است کل بهداشت را از حرمها برداریم! برای چه بهداشت هست؟ نظافت وجود دارد؟ مگر برای دور کردن میکروب ها نیست؟ بگوییم اینجا همواره هیچ میکروبی وارد نمیشود؟ این حرفهایی که از روی احساس و عدم فکر زده میشود آسیبزا است. سعی کنیم بر اساس مشی پیشوایانمان عمل کنیم. متاسفانه هم پارسال و هم امسال به گونه ای عمل می شود - بخصوص اهل علم چه خواهر و چه برادر- که لطمه به باورهای شیعیان می زند. چیزی که گفته نشده برای مجلس گرمی خودمان بیان میکنیم و کسی در مجلس اباعبدالله (ع) میآید و مبتلا میشود، پس فردا اعتقادش اگر متزلزل شد و گفت در مجلس ابی عبدالله (ع) این بیماری را گرفتم، یقیناً مسئولیتش بر عهده کسانی است که این فکر نسنجیده را ترویج کردند.